بالهای بی قافیه
5/5
()
About this ebook
برشی از کتاب
قلبها را چگونه می توان فتح كرد؟
قلب انسان سختترین، دست نیافتنی ترین و طلسم شده ترین هدف زمینی است. كسی كه آن را در دست داشته باشد، مهیب ترین، غیرقابل مقایسه ترین، كاری و كارآترین قدرت روی زمین از آن اوست؛ این قدت قدرتی است كه هیچ قدرتی را در جهان یارای مقابله با آن نیست.
قلب آدمی بسیار عجیب است همچنان كه با هیچ سلاح پیشرفته نمیتوان آن را فتح كرد اما به سادگی با یك جملهی سادهی فروتن و برآمده از سویدای دل، حتی گاهی با یك قطرهی كوچك اشك فتح می شود. قلب در برابر یك لبخند بی ریا نمیتواند در هم نشكند و مقهور نشود.
سادگی، شفافیت، داشتن درونمایهیی زلال و شخصیتی خاكی، دفاع بیچشمداشت از حقیقتی ناب، صداقت ورزی تا بن استخوان، شجاعت، شرافت و پاكدامنی سیاسی، دوست داشتن دیگران با تمام وجود و فدا كردن به خاطر مردم از عزیزترین دارایی خویش از سلاحهایی هستند كه ناباورترین قلب در برابر آنها بدون كمترین مقاومت فتح میشود. همهی اینها را بخواهیم در یك كلمهی شامل، فراگیر و تك هجایی خلاصه كنیم، كلمه یی نمی یابیم جز «عشق».
عشق، تنها كلید و یگانه اسم رمزی است كه می توان با آن هر دلی را گشود و تا بكرترین قلمرو آن نفوذ كرد.
علیرضا خالو کاکایی
Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian authorThis exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahsHe could not live in Iran for a different opinion and libertyHe was not allowed to publish their books freely in IranIran's freedom for this progressive intellectual is equal to his lifeWe publish some of his books for world-wide acquaintanceYour welcome to these books will spread freedom in Iranعلیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه سرا و نویسندهی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برفهای سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانوادهی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتابهای دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیههای مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانشآموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پردهی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.او در بارهی زندگی مخفی خود در مقدمهی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، اینچنین نوشته است:«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجرههای تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیلهی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آمادهباش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیتهای سیاسی، آن را تجربه میکردم. البته آشناییام با ادبیات و نیز داستاننویسی به ۱۴سالگیام برمیگردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری میدیدم که میتوان دلزمزمههای مکنون را با آن در میان نهاد.روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و میگذرد، قابل بازگفتن نیست.اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفهی عصر خویش میگفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کردهام در همهی جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار میکشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:«رحم بر محاربين ساده انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينهی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهدهی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»به پای دارندگان چوبههای دار و جلادانش که گویی این میزان از درندهخویی را ظرفیت نداشتند، با دستهای مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعهیی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همهی زندانیان را، در سوالی ضمیمهی این حکم کردند. پاسخ آنها به سرعت داده شد:«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.»آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفسهای رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع میشود، خاطرات و خطرات و پارههای عزیزی از عمر هستند که نمیتوان کتمانشان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسلهای پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاهمشقها برای آنان است.علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه بهطور حرفهای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینهی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشتههای موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونههایی از آن را در کتابهای دلگریههای قلم، درنگپارهها و مکث در پرانتز آبی میتوان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران میخوانندع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقالههای خود اینگونه تعریف میکند«حین نبرد انقلابی ، پیوسته عواطفی به منصهی ظهور میرسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقهی مادری گرفته ، تا سفرهیی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم میآورد، تا کبوتری که بر لبهی بام یک خانهی تیمی قبل از تسخیر، آرامش ابریشمی خود را جار میزند و تا دانهیی که دستی برای گنجشکان میپاشد؛ قبل از اینکه گلولهیی قلب او را از هم بپاشاند.لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاههای چوبی نامحرم، آن را نمیبینند؛ لحظاتی که در رژهی زنجیرها و تازیانهها گم میشوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات میدهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون میکشد و با قلم بر انگارهی سپید کاغذ میسپارد تا وجدانهای حساس انسانی، آن را در حال و آینده دریابند.شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژههای شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنهاند و عواطف ناب و گستردهیی را در برمیگیرند؛ سوژهها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.آری، شاعر مقاومت، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثهیی در عاطفهی خود بسنده میکند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز میدهد تا پیشآیی دقیقهیی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچگاه پیش نیاید.»کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:شعر:دیدم خدا میگریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳آخرین حرف خزان ۱۳۶۰آبیترین و سفر ۱۳۷۳آواز ماهیان ۱۳۶۸باریدن از ناگهانتبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸چامههای فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰در تبعید خاک ۱۳۸۰سایهها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷سکوت آبی ماه ۱۳۶۰گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹رمان:آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶آنان که با منند بیایند ـ جلد۲آنان که با منند بیایند ـ جلد۳آنان که با منند بیایند ـ جلد۴داستان کوتاه:بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷برفها و سکوت ۱۳۶۴مقاله و جستار:بالهای بی قافیه ۱۳۹۳مترسک و پرندهی نخستین خطر ۱۳۹۷جوانههای آبی چخماق ۱۳۹۷چکههای ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷قیام تا آزادی ۱۳۹۶میان من و نگاه ۱۳۸۴تحقیق:جادوی نوشتن (یادداشتهایی در بارهی نویسندگی) ۱۳۸۳نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳مافیای بیت خامنهای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸فلسفی ـ عرفانی:دلگریههای قلم ۱۳۸۸درنگپارهها ۱۳۸۹مکث در پرانتز آبیخاطره و اتوبیوگرافی:من و برفهای سهیل ۱۳۸۳نمایشنامه:سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳
Read more from علیرضا خالو کاکایی
جادوی نوشتن Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمافیای بیت خامنه ای و اهمیت تحریم آن Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبرفها و سکوت Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsنبض احساس ـ آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجوانههای آبی چخماق Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمن و برفهای سهیل Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگفتگو با نفس سبز خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمترسک و پرندهی نخستین خطر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدرنگ پاره ها Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآواز ماهیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتکرار تا زیبایی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعبور از ممنوع Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتبعید به شعرهای خیس Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدر تبعید خاک Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاوکراین، نبرد برای آزادی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsباریدن از ناگهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعروسک نیز میگرید Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآنان که با منند بیایند ـ جلد ۴ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسکوت آبی ماه Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Related to بالهای بی قافیه
Related ebooks
گیلیاد: مریلین رابینسون, #1 Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگفتیم نه و ایستادیم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگفتگو با نفس سبز خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsلیلا: مریلین رابینسون Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگریس نادر ذخیره شده برای یک هدف Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsSorooshan Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsباریدن از ناگهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکی خوابه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعروسک نیز میگرید Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتپش در میان دو مرگ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمن و برفهای سهیل Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدرنگ پاره ها Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدل گریه های قلم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتبعید به شعرهای خیس Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبه گلاریس عزیزم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعبور از ممنوع Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتکرار تا زیبایی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبمان تا عشق دریایی بیافریند Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsهنوز نه -مجموعه شعر: " Still Not- a Persian poetry collection " Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبالاتر از سیاهی رنگیست Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsنامه های معروف جهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsFor All of Us Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاز-مجموعه شعر-Of-poetry collection-(Persian original text) Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآواز ماهیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsThe Vine Girl: A Book of Self-Wisdom Poetry (دختر رَز: دفتری از شعر حکمت خویشتن) Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقرارمان آذر Rating: 5 out of 5 stars5/5قیام Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکوه معطر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsهمهمهی زمان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsطغیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Reviews for بالهای بی قافیه
1 rating1 review
- Rating: 5 out of 5 stars5/5قلب آدمی بسیار عجیب است همچنان كه با هیچ سلاح پیشرفته نمیتوان آن را فتح كرد اما به سادگی با یك جملهی سادهی فروتن و
برآمده از سویدای دل، حتی گاهی با یك قطرهی كوچك اشك فتح می شود
با این جمله من جذب این کتاب شدم
Book preview
بالهای بی قافیه - علیرضا خالو کاکایی
بالهای بیقافیه
جستار و مقاله
علیرضاخالوكاكایی (ع. طارق)
Title: The wings without Rhyme
ISBN: 9780463327012
Author: Ali reza khalo kakaee
Publisher: Smashwords, Inc.
کودكان نباید به نقاشی دار بنشینند در حالی كه تفنگها در آرزوی همسرایی با انگشتان خشمآلود زنان و مردان دلاور، در انزوای پولادی خود، دیری در انتظارند.
عفریت عنكبوتآیین میخواهد مرگ را حتی در لطیفترین عاطفههای ما عامدانه بكارد.
زنهار! نقاشی كودكان میهن من باید از فیروزهی مهربان خزر در نقشهی ایران باشد. قلههای غرور را باید نقاشی كرد در نگاهی كه به تحقیر سرخم نمیكند و عریان شدن خون خود را بر تیغهی ساطور نماز میبرد.
فهرست
گریه نکن مهنا! بابا حامد خندان است
روزگار غریبیست
تابلویی تمام قد از شکوه، بی یک خش
تاراج گل سرخ
ابرهههای تکراری حماقت
نامت سپیدهدمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
پهلوان کاوههای اعماق
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
تپش بیدار قیام در زیر پوست اختناق
دستنبشتهیی از قلمرو قلب
ماه تکاندن غبار عادت از مسیر تماشا
کسی که قلبها را فتح میکند
روح از ناباوری ترک میخورد
بارگاه خمینی، بزکگاه یک ایدئولوژی گورزاد
نگینی بر دستهی شلاق
مردی با نگاهی سبزتر از باران
بیژن! ببین! لالهها هنوز ایستادهاند
حریقی بر قامت وجدان
تن تو جنگل بیداریهاست
چی میشه منم بتونم پارهی تن تو باشم
راز بیمرگی ققنوس
مادر احترام! به گوهر برسان سلام ما را
دیدم که جانم میرود
گریه نكن مهنا! «بابا حامد» خندان است
مهنا، دخترك دل زخمی كرد!
بهت غمناك نگاهت، بعد از پرواز «بابا حامد»، به آبیهای هوای دوشیزهی زاگرس، دیوانی از ناسروده ترین غزلهای حافظ است؛ از آنها كه آرزو داشت بسراید و مخاطب نداشت.
نگاهت شعری است كه دل پرشبنم سهراب سپهری در كوچه باغهای تنهایی؛ آنگاه كه به جستجوی دوست برمیآمد به آن مسلح بود. این نگاه میتواند نافذتر از گلوله یا شمشیر، وجدانهای بركناره رو و بیتفاوت جهان را بشكافد.
نمیدانم چه مغناطیسی از مظلومیت در «این نگاه» است كه آدمی را هزارباره از درون میآشوبد و منقلب میكند.
نگاه تو از جنس نگاه ندا آقا سلطان است؛ آنگاه كه بر سنگفرش زخمی خیابان در آغوش حسرتناك پدر جان داد. «آن نگاه» گویی تا همین الآن به وجدان ما خیره مانده و در قابی از مظلومیت، انسان را به تظلم میخواند. آن نگاه از چارچوب جغرافیا گذشت. شعرها را فتح كرد. در ترانه ها مترنم شد. زبان و رنگ و نژاد نشناخت. همه قلبها را یكجور به تپش و تلاطم درآورد. در تصویر كوچك و معصوم تو در كنار نقاشی معصومترت، من باز این جنس از نگاه را به چشم دیدم....
شعر نمییارم سرود زیرا برآشفتهتر از آنم كه واژگان را به دقت از سویدای ساكت جان؛ در آن عمیقانههای بیمخاطب، برچینم و به نظم كشم. اشك نمییارم بارید زیرا نه جای اشك در برابر قاتلان زندگی است. حیرت نمییارم گزید زیرا تنها حیرت كافی نیست. نمیدانم چه باید باشم یا چه نباید. قبل از آن كه تصمیم بگیرم چگونه باشم، باید كاری بكنم. باید بین خود و آن دیولاخِ درندشتی كه تو درآن گرفتاری مرزبكشم و انسانیت خود را به دفاعی جانانه برخیزم. آه! كه بعد از هزارهها و میلیونها سرگذشت دردناك و میلیاردها انسان خفته بر سماط جانكُشِ خاك، چقدر خود را با این شعر همراز مییابم:
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
كز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنكه یافت مینشود آنم آرزوست
مولوی
«آن یافت مینشود»، را باید جست، یافت و برگزید. آوخ! كه بین بیشرافتی و شرافت، بین دیو و انسان، بین چشم فروبستن، خموشانه گذشتن، و در برج عاج نشستن تا بركشیدن عطشناك صاعقهی فریاد، فقط به اندازهی تارمویی فاصله است. پیش از آنكه آیندگان موشكاف، لعنتمان كنند، باید كاری كرد. باید خوشههای اشك را به ساقهی خجستهی باروت پپوند زد و جان خود را با تار و پودی از خشم مقدس دوباره بافت.
آری، تنها اشك كافی نیست... اما تا انگشتان من دوباره به جستجوی ماشه برآید و از دندان سخت به هم فشردهی كین، جرقه های سرخ ببارم، تا آن هنگام كه از قامت خود سنگری برای معصومیت تو و كودكان میهنم ببافم، باید كاری كرد، دیو همچنان در كار دراندن قلبها و حنجرههایی گرم است. او تنوره كشان در غثیانی سرسام آور، در پی كشتار زندگی است. برآن است خلوت كوچك كودكان میهن من را به رنگ استخوانی چوبههای دار درآورد. میخواهد نقاشیهای ما تنها از دار باشد و مرگ را جار زند.
مهنا!
برخیز! اكنون نه وقت دست ستون چانه نمودن و زانوی غم به بغل گرفتن كه گاه شوریدن است. زاغ منقار استخوانی بهت را از چشمانت به دوردستها بتاران! غم را با هیجان زندهی شادی از رفتار چلچلههای پربستهی نگاهت برچین! كودكان میهن من نباید غمگین باشند. كودكان نباید به نقاشی دار بنشینند در حالی كه تفنگها در آرزوی همسرایی با انگشتان خشمآلود زنان و مردان دلاور، در انزوای پولادی خود، دیری در انتظارند. عفریت عنكبوتآیین میخواهد مرگ را حتی در لطیفترین عاطفههای ما عامدانه بكارد.
زنهار! نقاشی كودكان میهن من باید از فیروزهی مهربان خزر در نقشهی ایران باشد. قلههای غرور را باید نقاشی كرد در نگاهی كه به تحقیر سرخم نمیكند و عریان شدن خون خود را بر تیغهی ساطور نماز میبرد. زیبایی خورشید حتمی فردا، بهترین سوژهی نقاشی است. دامن مواج شقایقان سرخ پرچم، در كوهپایههای زندهی كردستان نیازمند نگاه كودكانهی توست.
سربرافراز و پشت به گردهی زاگرس، ارتفاع شكوه ناك بابا حامد را دوباره نگاه كن. ابریشم نگاهش پر از یاسهای سپید مهربانی است؛ وه! كه اینگونه مردان چه كم یافت میشوند؛ با ارادههایی سختتر از چكاد و طینتی شفافتر از شبنم. نرمای نوازش دستانش پر از آرزوی ساختن فردایی نو برای تو و جواد، پسر عمو «هادی»ست.
آفرین دختر ناز!
نقاشی مرگ را از خاطرات مداد رنگی بزدای، باید از شوق نگاه بابا در لحظهی شتافتن به قلهی دار، پرستویی كشید با بالهایی از بهار.
فروردین در راه است، برخیز مهنا!
باید شاخهی احساس را آب داد. بابا حامد رفته است تا رنگین كمان به غارت رفتهی نقاشیهای كودكان را به رودبار زندگی برگرداند. مگو بابا چرا در قفس؟ صورت او چرا زخمی؟... گاهگاهی برای دفاع از حرمت زندگی و حیات كودكان ملت خود، باید پیراهن شقایق پوشید و به ارتفاع دارها سلام كرد....
گریه نكن مهنا، بابا حامد خندان است.
اسفند ۱۳۹۳
روزگار غریبیست
همدردی با استاد محمد ملكی در مقالهی «محكومیت كشتار انسانهای بیدفاع»
عزیزا! نامهی به درد سرشته و از سویدای جان برآمدهات را در سایت «قاصدان آزادی» نگریستم و سر بر شانهی شوق، دقایقی چند گریستم.
آفرین