Discover millions of ebooks, audiobooks, and so much more with a free trial

Only $11.99/month after trial. Cancel anytime.

مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر
مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر
مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر
Ebook245 pages1 hour

مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر

Rating: 0 out of 5 stars

()

Read preview

About this ebook

مترسک از خود هیچ ندارد. دو چوب‌ تکه بیش نیست که آن را به گونه‌ یی صلیب ‌وار بر هم نهاده و با دو گلمیخ کج و معوج و زنگ‌زده به هم متصل کرده ‌اند. باقی اعضای مترسک همان لباس‌های مندرس و وصله‌خورده‌ی صاحب مزرعه یا فرزندان اوست. گاه برای آن که مترسک هیبتی ترسناک‌تر بیابد اندرونه‌ی آن را از کاه و کلش و دم ‌قیچی و پوشال می ‌انبارند. ممکن است کدو تنبلی نیز به جای سر، در یقه‌ی لباس‌های مترسک کار بگذارند و بینی دراز و بدقواره ‌یی از هویج یا چوب نیز به آن اضافه نمایند.
تمام کارکرد مترسک به آن است که باد آویخته‌ های لباسش را به اهتزاز درآورد و پرندگان را هنوز آن گمان در سر افتد که او زنده است و به جالیز نزدیک نشوند.
مترسک همان گونه که از نامش پیداست، ترس می‌ پراکند. ترس ‌پراکنی فلسفه‌ی وجودی اوست. وقتی در ترس زیستن و در ترس نفس کشیدن و ترس‌خوابی و ترس را ترسیدن نباشد، مترسک نیز نیست. اما کمتر کسان می‌دانند که مترسک همان‌ طور که برای ترساندن به وجود آمده است، خود بیش از آنان که می‌ترساند شان، می‌ترسد. ترس او از آن جهت است که روزی رازش ناگفته‌ی او برملا شود و فلسفه‌ی وجودی‌اش ترک بردارد.
وای از آن روز که این هیبت پوشالی فروریزد! آن واویلا روز، هنگامی است که پرنده‌ یی بی‌طاقت و گرسنه، بال از «نباید» و تابلوی «ورود ممنوع!» آویخته بر پرچین جالیز به اندرون کشد و جسارت را آیین خویش قرار دهد. چنین پرنده‌یی ابتدا گرداگرد جالیز به پرواز درمی‌آید و گاه به مترسک نزدیک و آنگاه دور می‌شود، وقتی دید مترسک را آن جرأت نیست که پاره سنگی از زمین برگیرد. پرنده جسورتر می‌شود. این بار دایره‌ی پرواز او گرداگرد مترسک است، چون چندان به ذغال بی ‌فروغ چشمان مترسک نگریست و در آن حرارتی از زندگی مشاهده نکرد، به چند جست و خیز شوخ و سبک، با احتیاط بر نوک انگشتان مترسک می ‌نشیند، آنگاه پای‌ ورچین پای‌ ورچین پیش فرامی‌خزد و به اندک زمان خود را بر شانه‌گاه او می‌یابد. از آنجا با دقت و کنجکاوی، نمای نیمرخ کدو تنبل صورت او را می‌نگرد و ناگهان به فراست درمی‌یابد که این غول آستین برافشانده، پاره شولایی آویخته بر داربستی چوبین نیست. باور او هنگامی به یقین تبدیل می‌گردد که پیشتر می‌خزد و با شجاعتی آمیخته به ریسک به گونه‌ی خشک مترسک نوک می‌زند و تکه‌یی از آن را با منقار می‌کند.

Languageفارسی
Release dateJul 17, 2019
ISBN9780463024478
مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر
Author

علیرضا خالو کاکایی

Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian authorThis exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahsHe could not live in Iran for a different opinion and libertyHe was not allowed to publish their books freely in IranIran's freedom for this progressive intellectual is equal to his lifeWe publish some of his books for world-wide acquaintanceYour welcome to these books will spread freedom in Iranعلیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه‌ سرا و نویسنده‌ی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برف‌های سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده‌ی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتاب‌های دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیه‌های مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانش‌آموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پرده‌ی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.او در باره‌ی زندگی مخفی خود در مقدمه‌ی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، این‌چنین نوشته است:«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجره‌های تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیله‌ی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آماده‌باش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیت‌های سیاسی، آن را تجربه می‌کردم. البته آشنایی‌ام با ادبیات و نیز داستان‌نویسی به ۱۴سالگی‌ام برمی‌گردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری می‌دیدم که می‌توان دل‌زمزمه‌های مکنون را با آن در میان نهاد.روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و می‌گذرد، قابل بازگفتن نیست.اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفه‌ی عصر خویش می‌گفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همه‌ی جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:«رحم بر محاربين ساده‏ انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينه‌ی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهده‌ی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»به پای دارندگان چوبه‌های دار و جلادانش که گویی این میزان از درنده‌خویی را ظرفیت نداشتند، با دست‌های مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعه‌یی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همه‌ی زندانیان را، در سوالی ضمیمه‌ی این حکم کردند. پاسخ‌ آنها به سرعت داده شد:«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پرونده‏‌ها در هر صورت كه حكم سريع‌تر انجام گردد همان مورد نظر است.»آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفس‌های رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع می‌شود، خاطرات و خطرات و پاره‌های عزیزی از عمر هستند که نمی‌توان کتمان‌شان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسل‌های پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاه‌مشق‌ها برای آنان است.علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه به‌طور حرفه‌ای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینه‌ی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشته‌های موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونه‌هایی از آن را در کتاب‌های دل‌گریه‌های قلم، درنگ‌پاره‌ها و مکث در پرانتز آبی می‌توان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران می‌خوانندع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقاله‌های خود این‌گونه تعریف می‌کند«حین نبرد انقلابی‌ ، پیوسته عواطفی به منصه‌ی ظهور می‌رسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقه‌ی مادری گرفته‌ ، تا سفره‌یی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم می‌آورد، تا کبوتری که بر لبه‌ی بام یک خانه‌ی تیمی قبل از تسخیر‌، آرامش ابریشمی خود را جار می‌زند و تا دانه‌یی که دستی برای گنجشکان می‌پاشد؛ قبل از اینکه گلوله‌یی قلب او را از هم بپاشاند.لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاه‌های چوبی نامحرم‌، آن را نمی‌بینند؛ لحظاتی که در رژه‌ی زنجیرها و تازیانه‌ها گم می‌شوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات می‌دهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون می‌کشد و با قلم بر انگاره‌ی سپید کاغذ می‌سپارد تا وجدانهای حساس انسانی‌، آن را در حال و آینده دریابند.شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژه‌های شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنه‌اند و عواطف ناب و گسترده‌یی را در برمی‌گیرند؛ سوژه‌ها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست‌، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.آری، شاعر مقاومت‌، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت‌، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثه‌یی در عاطفه‌ی خود بسنده می‌کند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز می‌دهد تا پیش‌آیی دقیقه‌یی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچ‌گاه پیش نیاید.»کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:شعر:دیدم خدا می‌گریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳آخرین حرف خزان ۱۳۶۰آبی‌ترین و سفر ۱۳۷۳آواز ماهیان ۱۳۶۸باریدن از ناگهانتبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸چامه‌های فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰در تبعید خاک ۱۳۸۰سایه‌ها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷سکوت آبی ماه ۱۳۶۰گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹رمان:آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶آنان که با منند بیایند ـ جلد۲آنان که با منند بیایند ـ جلد۳آنان که با منند بیایند ـ جلد۴داستان کوتاه:بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷برف‌ها و سکوت ۱۳۶۴مقاله و جستار:بالهای بی قافیه ۱۳۹۳مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر ۱۳۹۷جوانه‌های آبی چخماق ۱۳۹۷چکه‌های ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷قیام تا آزادی ۱۳۹۶میان من و نگاه ۱۳۸۴تحقیق:جادوی نوشتن (یادداشت‌هایی در باره‌ی نویسندگی) ۱۳۸۳نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳مافیای بیت خامنه‌ای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸فلسفی ـ عرفانی:دل‌گریه‌های قلم ۱۳۸۸درنگ‌پاره‌ها ۱۳۸۹مکث در پرانتز آبیخاطره و اتوبیوگرافی:من و برف‌های سهیل ۱۳۸۳نمایشنامه:سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳

Read more from علیرضا خالو کاکایی

Related to مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر

Related ebooks

Reviews for مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر

Rating: 0 out of 5 stars
0 ratings

0 ratings0 reviews

What did you think?

Tap to rate

Review must be at least 10 words

    Book preview

    مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر - علیرضا خالو کاکایی

    کبریت‌های صاعقه شب را نابود می‌کند

    پاییز سهمگینی از نیزه و تاتار، با گام‌هایی از خاکستر و یأس بر خاک‌های نجیب این میهن گذشت.

    روزهایی بود که افق تا افق چشم‌اندازهای این میهن شب بود و همچنان شب بود.

    خون بود و همچنان خون بود که بر خاک تیره‌ی تبدار می‌گذشت و نظارگان مات شب و روز بر طاق سرد مقرنس،‌ ستاره‌ای نمی‌یافتند تا با انگشتان اشاره آن را به هم بنمایانند؛ تا کورسویی از امید در نگاه خسته‌ی بی‌ آفتاب‌شان ریشه‌ای بدواند. تا لبی به تبسم بشکوفد و قلبی حرارت آشنای عشق را به بهار سلام کند.

    افق نمی‌شکافت تا نوید تولد خورشیدی حتی در خیال شکوفه کند.

    شب بود و شب که یکدست و سرد و ستبر، بر پنجره‌ها حکم می‌راند.

    راستی این زمهریر چگونه شکست؟‌ چگونه ایلغار ترس جای خود را به جرأت گستاخ داد؟

    روزگاری بود که تندیس ابوالهول اختناق در چهار راه‌های شهرها،‌ علامت آن بود که نمی‌توان و نباید با سلطه‌ی عمامه و نعلین درافتاد.

    پادفراه درافتادن با خلیفه‌ی خوف در آستین، ۳۰هزار سربه دار فقط با یک حکم نیم صفحه‌ی دست نویس بود.

    تماشای مراسم چندش انگیز بر دار کردن جوانان، به یک رسم تبدیل شده بود و بردن کودکان برای نظاره‌ی رقص مرگ یک عادت بود.

    ایدئولوژی مرگ می‌رفت تا مرگ را در نهانی‌ترین لایه‌های اذهان نوباوگان این میهن نهادینه کند.

    بر روی سکو نشاندن جوانان و قرائت حکم تعزیز و سیاه کردن پشت و پهلوی آنان با فرود آوردن تازیانه‌های چرمباف گویی جای تئاتر را گرفته بود.

    نظارگان خاموش هیچ نمی‌توانستند گفت. حتی باید دانه‌های درشت اشک خویش را می‌نهفتند تا مبادا گزمگان شرع علامتی از اعتراض به وضع موجود را در آن ببینند.

    کارناوال استخوان چرخانی در خیابان‌های شهر، قتل عام شادی را تدارک می‌دید.

    جار سیاهی جا را برای جلوه‌ی معصوم رنگین کمان در افق سنگی شهرها تنگ کرده بود.

    سیاهی نشانه‌ای از ایمان و تقدس محسوب می‌شد.

    کبره‌ی قلمبه‌ی کبود و چرکین بر پیشانی، علامت اخلاص به شمار می‌آمد.

    ... و کسی

    آه! کسی هرگز ندانست و نمی‌داند که در حاکمیت تقدس شلاق و انسان موجود خطاکار و ایدئولوژی «آخوند جنس برتر»، چه بر زنان و دختران ایران زمین گذشت. کدام دردنامه‌ی نانبشت می‌تواند این بر سر گذشته‌ی مکتوم را شرح دهد؟!

    گذشته‌ها را بگذار که اکنون مجال افزودن به کوه‌واره‌ی درد نیست. حماسه را چشم بگشا.

    راستی جبروت ابوالهول چگونه شکست؟ چه همتی شکستن آن را به یک رسم تبدیل کرد. نطفه‌های اعتراض را کدام دست در شوره‌ زار محال کاشت؟ چه کسی با سرخینه‌های ناب خونش آن را آبیاری کرد؟

    اگر کسی نمی‌داند چه کسی؟ با چشمانی شسته به باران،‌ سیمای شهرهای ایران را خیره خیره نظاره کند؛ شعله‌ های برافروخته را در خیابان‌هایی به تماشا بایستد که جرأت فریاد کشیدن «مرگ بر خامنه‌ای» را هر روز مشق می‌کنند.

    آمدن بهار را باید از سبزاسبز جرقه‌های سر برآورده از شکاف ـ سنگ‌ها شناخت؛ از بنفشه‌های گستاخ و گودگرد فامی که سریر ساکت برف را شکافته‌اند تا بهار محتوم را پرچم برافرازند.

    کبریت‌های صاعقه» در ظلام فرتوت ایرانشهر، از نفس کدام آفتاب مبارک شکفته‌اند؛‌ که اینگونه پی در پی و رویان دم و بازو در بازو، شقیقه و شقاوت «شب را نابود می‌کنند؟

    مدارس فرسوده، قتلگاه دانش‌آموزان ایران

    خبری آمیخته با داغ و اشک چشم

    خبری جانگداز بار دیگر وجدان عمومی مردم ایران را تکان داد و دیدگان بسیاری را به اشک نشاند.

    ۶ سال پس از فاجعه آتش‌سوزی در مدرسه‌ی دخترانه‌ی روستای شین آباد روز سه شنبه ۲۷ آذرماه ۹۷ بار ديگر؛ اما اين بار در زاهدان، مركز استان سيستان و بلوچستان، یک واحد آموزشی پیش دبستانی دخترانه به نام «اسوه‌ی حسنه» دچار فاجعه آتش‌سوزی شد.

    در اثر اين آتش سوزي۴کودک معصوم بلوچ دچار سوختگی بسيار شديد شدند. ۳نفر از آنان به نامهای «صبا عربی»، «یکتا میرشکار» و «مونا خسرو پرست» با ۹۰ درصد سوختگی در همان ساعت اوليه جان خود را از دست دادند، چهارمین کودک به نام «مریم نوکندی» با بيش از ۷۰ درصد سوختگي در شرايط بسيار وخيم به سر می‌برد ۴۰ساعت پس از حادثه در پیش چشمان اشک‌بار والدینش جان سپرد. این مرکز آموزشی دارای ۶۳ دانش آموز بود. علت این حادثه آتش گرفتن چراغ نفتی اعلام شد. در این حادثه‌ی جانگذاز،‌به دليل سرايت آتش به کفپوش موکت کلاس، آتش به سرعت گسترش پیدا کرده و مهار آن غير ممكن شد.

    صبا، یکتا،‌ مریم و مونا در حالی که کفش‌هایشان در میان شعله‌های ذوب می‌شد و کسی صدایشان را نمی‌شنید به زیر نیمکت‌ها پناه برده بودند اما آنجا نیز در امان نبود. کمک هنگامی رسید که دیگر کار از کار گذشته و آنان در میان شعله‌های هر دم سرایت کننده‌ی آتش بیهوش شده بودند.

    این پایان تراژدی نیست

    سايت تعادل ۲۸آذر ۹۷ در توصيف اين فاجعه دردناك و فراموش ناشدني كه یادآوری آن قلب و ذهن تمامي هموطنان آزاده را به درد مي آورد اين‌چنين می‌نویسد:

    «۴دانش‌آموز دختر زاهدانی میان زبانه‌های آتش بخاری غیراستاندارد کلاس سوختند. هفت سالگی آخرین مهلت زنده بودن برای دو نفرشان بود و دو دختر دیگر هم حال و روزشان وخیم است، اما این حادثه هم پایان تراژدی سوختن دانش‌آموزان نیست هنوز ۱۰۰ هزار کلاس درس دیگر در استان‌های مختلف کشور، سیستم گرمایش استاندارد ندارند، بساط بخاری نفتی‌ها هنوز در کلاس‌های درس پهن است و کمبود بودجه برای استانداردسازی سیستم گرمایشی مدارس هم هر روز حکمرانی بخاری‌های غیراستاندارد را بیشتر از قبل تضمین می‌کند. وعده و وعیدهای مسئولان آموزش و پرورش برای استانداردسازی کامل سیستم‌های گرمایشی مدارس، همه‌چیز را به دوسال آینده موکول می‌کند، حال آنکه قرار بر این شده بود که از سال ۹۲ تا آغاز ۹۶ تمامی بخاری‌های نفتی و گازی جمع‌آوری شوند اما آنطور که محمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش چندی پیش اعلام کرد: بیش از ۴۰ درصد مدارس کشور فاقد سیستم گرمایشی مناسب هستند».

    در يك نمونه ديگر سايت اعتماد آنلاين ۲۷ آذر ۹۷ در نوشته‌یی با عنوان «زخم شين آباد زنده شد»، به فجایع دامنگیر دانش‌آموزان در شروع سال تحصيلي جديد این‌گونه اعتراف می‌کند:‌

    «یک بار بافت‌های فرسوده مدارس، بار دیگر هم تجهیزات گرمایشی غیر استاندارد؛ فرقی به حال دانش آموزان نمی‌کند چون در نهایت‌ آن‌ها قربانی این کم و کاستی‌ها می‌شوند. حوادث متعدد مهر و آبان همین امسال کافی نبود تا روزهای آخر پاییز هم با حادثه‌ای دیگر گره خورد. این بار نوبت آتش بود تا جان این بچه‌ها را بگیرد. امروز ۲۷ آذرماه یک واحد آموزشی در زاهدان گرفتار حریق شد و چهار دانش‌آموز این مدرسه دچار سوختگی شدید و به دنبال آن راهی بیمارستان شدند... وجه تسمیه تمام این مناطق یک چیز است؛ محرومیت. محرومیتی که باعث شده یا بافت‌های مدارسشان فرسوده باشد، یا سیستم‌های گرمایشی استاندارد نداشته باشند.زخم‌های دختران شین‌آباد هنوز هم مقابل چشمان مردم ایران است و نه تنها مرهمی پیدا نمی‌شود که هر روز هم انگار باید شاهد دردهای بیشتری باشیم».

    شايان يادآوري است كه اين آتش سوزي یکی از سلسله آتش‌سوزی‌هاي واقع شده در مدارس ميهن اسير و دربندمان تحت حاكميت فاسد آخوندها مي باشد. در يكي از دردناكترين اين سوانح در آذر ماه سال ۹۱ مدرسه‌ی دخترانه‌ی روستای شین آباد از توابع شهرستان مرزی پیرانشهر دچار آتش‌سوزی شد در نتيجه اين آتش سوزي از ۳۷ نفر دانش آموزان آن ۲۹ نفر دچار سوختگی بسيار شديد شدندکه ۲نفر از آنان بر اثر شدت جراحات وارده فوت کردند و انگشتان ۳تن دیگر نيز به دلیل شدت سوختگی و عدم قبول پیوند قطع شد.

    مدارس ایران،‌ قاتل دانش‌آموزان

    مروري كوتاه و سريع بر گوشه كوچكي ازحوادث و فجايعي كه طي سه ماه اول سال تحصيلي جديد در مدارس ميهن اسير اتفاق افتاده و توسط رسانه‌هاي حكومتي به آن اعتراف شده است به اندازه كافي گوياي عمق فاجعه‌اي است كه هر روز و هر ساعت دانش آموزان معصوم ميهن را تهديد مي‌كند.

    ـ خبرگزاري فارس ۲۰ آذر ۹۷ با اعتراف به اينكه حدود ۴۰ درصد مدارس شهر رامهرمز مخروبه و خطرساز هستند اضافه مي‌كند:

    «روز گذشته تکه‌ای از سقف یک کلاس به مساحت 2مترمربع و ضخامت ۲۰سانتی‌متر در مدرسه اسدآبادی واقع در مرکز شهر رامهرمز ریزش کرد. در این حادثه دو دانش‌آموز آسیب سطحی دیدند که به بیمارستان منتقل شدند و اقدامات درمانی انجام شد که درحال حاضر هر دو نفر آن‌ها مرخص شدند».

    خبرگزاري فارس، ۱۵ آبانماه ۹۷:

    «سخنگوی سازمان اورژانس کشور از ریزش دیوار یک دبستان در گرمدره استان البرز خبر داد. در این حادثه یک دانش‌آموز ۷ ساله و یک دانش‌آموز ۸ ساله مصدوم شدند که هر دوی آنها را آمبولانس‌های اورژانس به مرکز درمانی منتقل کردند».

    خبرگزاري فارس، ۱۴ آبانماه ۹۷:

    «مدرسه‌ای در قلعه گنج برق ندارد در حالی كه مردم روستا برق دارند؛ حیاط برخی مدارس آسفالت نیست و حیاط بعضی مدارس دیوار ندارند و متأسفانه در یک مدرسه که حیاطش دیوار نداشته است، یک گاو وحشی دانش آموز سوم دبستاني را زخمی کرده است».

    خبرگزاري ايرنا، ۱۴ آبانماه ۹۷:

    «سقوط پنكه سقفي در كلاس درس در یک مدرسه دخترانه روستایی در بخش اروندکنار آبادان در استان خوزستان موجب مصدوم شدن ۲ دانش‌آموز شد».

    تسنيم ۱۶ مهر ۹۷:

    «دنیا ویسی دانش‌آموز پایه اول دبستان روستای گرماش شهرستان سنندج، بر اثر ریزش دیوار حیاط مدرسه جان خود را از دست داد».

    خبرگزاری ایسنا، ۲۲ مهر ۹۷:

    «عمر قلندرزاده دانش‌آموز ۱۸ساله مدرسه شبانه‌روزی جلال آل احمد شهرستان سیریک، در حال بازی بسکتبال داخل مدرسه‌ بود که به سبب فرسودگی حلقه بسکتبال ناگهان پایه فلزی روی سرش سقوط کرد و برخورد آن با سر این دانش‌آموز باعث خونریزی شدید شد».

    در كنار اين فجايع باورنكردني با نگاهی به آمارهای مدارس ویران ایران كه روزانه گوشه‌ی‌ كوچكي از آنها در رسانه هاي حكومتي برملا مي شود، می‌توان فهمید که در جاي جای ایران هزاران مدرسه‌ی قاتل دانش‌آموزان وجود دارد.

    ايرنا در تاریخ ۹ خرداد ۹۷ به نقل از به اصطلاح رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس نوشت:

    «حدود ۲۷درصد مدارس کشور به لحاظ ساختمانی، تخریبی محسوب می‌شوند، نزدیک به ۳۴ درصد به بازسازی نیاز دارند و فقط ۳۹ درصد مدارس مستحکم هستند. تعداد یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر از دانش آموزان در فضایی تحصیل می کنند که نیاز به تخریب و نوسازی دارد و ۲ میلیون دانش آموز نیز در معرض خطر جدی هستند».

    یک نمونه‌ی دیگر از ايرنا، ۲۴ مهر ۹۷:

    «یک‌سوم مدرسه‌های

    Enjoying the preview?
    Page 1 of 1