Discover millions of ebooks, audiobooks, and so much more with a free trial

Only $11.99/month after trial. Cancel anytime.

به گلاریس عزیزم
به گلاریس عزیزم
به گلاریس عزیزم
Ebook67 pages50 minutes

به گلاریس عزیزم

Rating: 0 out of 5 stars

()

Read preview

About this ebook

Romantic story of Gelariss


گلاريس،


اصرار مي کنم بر خوب زندگي کردن، و آن را بهترين راه حل مي دانم،


چون اندوهگين بودن راه ساده تر،


اما تاريک تر


و عذاب آور تري است!


دخترکِ نازنينم،


اين روزها به اندازه ي کافي افسرده هستند، و فکر مي کنم


دامن زدن


به اين پريشاني ها حماقت محض است.

Languageفارسی
PublisherPublishdrive
Release dateMay 27, 2019
ISBN9786009677788
به گلاریس عزیزم

Related to به گلاریس عزیزم

Related ebooks

Reviews for به گلاریس عزیزم

Rating: 0 out of 5 stars
0 ratings

0 ratings0 reviews

What did you think?

Tap to rate

Review must be at least 10 words

    Book preview

    به گلاریس عزیزم - Zahrda Jannat

    :)

    یک

    گلاریس تو تا به حال عاشق شده ای؟... با تمامِ وجود. با تمامِ قوا. با نهایتِ نگاهت.

    آه! چه می گویم؟! معلوم است که عاشق شده ای! تو با آن زلف های تابیده ات، با آن چشم هایت. کسی مثلِ تو مگر می شود که الفبایِ بودن، نبضِ زندگی را بلد نباشد؟

    گلاریس، تو، پس نفرت را خوب می شناسی! کسی که قطره قطره ی عشق را می داند، حتمن ثانیه ثانیه ی نفرت را حفظ است.

    تو قطعن نفرت را می شناسی. گریز را. طعم ترش تنهایی را.

    فغان! امان از این تنهاییِ لعنتی! نمی شناسم دیوانگانی چون خودم و تو را، که ترشی اش را زیر دندان فشرده باشند و دیوانه وار تمامش را نبلعیده باشند!

    تنهایی اعتیاد آور است گلاریس! تقصیر من و تو هم نیست. آدم ها را دیده ای؟ دیده ای چه ظالمانه تهوع آورند؟ دیده ای جمع های شان چقدر شدید تداعی کننده ی طعمِ کیک هایِ کپک زده یِ همسایه یِ پیرِ دیوار به دیوارمان است؟

    و در مقابل، تنهایی.. لحظاتِ خوشِ موسیقی و کتاب و بافتنی. بوی قهوه. رنگ بنفشه های آفریقایی.

    گلاریس، من و تو، هیچ وقت نمی توانیم طعمِ عجیبِ درهم آمیختنِ صدایِ نامجو و موسیقیِ آذر را بدهیم، و کیک های کپک زده ی همسایه ی پیرمان را بخریم!

    ما نمی توانیم بوی خوب بافتنِ شال گردن را بدهیم، و بوی تهوع آورِ حرف های شان را بخریم!

    گلاریس، من و تو دادگاهی بر علیهِ خودمان برپا کرده ایم، و حکم داده ایم به گریز. گریز از نفرت انگیزِ آدمیان.

    من و تو می رویم تا برسیم به تنهایی. تا میز کوچک چوبی مان، با یک بالشت مربعِ صورتی، سهراب و پناهی و فرخزاد، و یک لیوان چای.

    نهایتِ شکوهِ من و تو این است! برایِ ما، این تمامِ خوش بختیِ جهان است!

    گلاریس، عجیب نیست که مردم ما را دیوانه می خوانند، و با سرعتی سه برابرِ من و تو فرار می کنند، مبادا که شعله جنون مان تمامِ خوشی هایشان را آتش بزند!

    گلاریس، نمی دانند که این آتشِ جنون آمیز، فقط خودمان را گرم می کند، نه؟!

    دو

    گلاریس! بعضی چیزها تکرار نمی شوند و این خوب است. همین که یک بار بعضی حس ها را تجربه کنی کافی است. باید بگذاری طعمِ عجیبِ آن باشکوهِ بی تکرار تا ابدیت زیرِ دندان ات بماند و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت تکرارش را آرزو نکنی. که اگر تکرارش را بخواهی، تمام عظمتش نابود می شود. تباه می شود. انگار که ته سیگاری باشد، و تو هی زیرِ پا محکم و محکم تر لهش کنی.

    گلاریس! باید با یادِ بعضی طعم ها خوش باشی. طعمِ ثانیه هایی که هرگز تکرار نخواهند شد.

    و بی تکراری شان را باید شکرگزار بود.

    بعضی چیزها هم تکرار نمی شوند

    Enjoying the preview?
    Page 1 of 1