357 min listen
داستان کوتاه «اتاق مبله» از اُ. هنری [راوی: بهروز رضوی]
داستان کوتاه «اتاق مبله» از اُ. هنری [راوی: بهروز رضوی]
ratings:
Length:
15 minutes
Released:
Apr 16, 2023
Format:
Podcast episode
Description
لك نخ نمای قالیچه، جلو میز آرایش از زنان زیبایی می گفت كه دسته دسته گذشته بودند. آثار جزئی انگشت روی دیوارها از زندانیان كوچكی خبر می داد كه سعی كرده بودند راهشان را به جانب آفتاب و هوا بگشایند...درباره ی نویسنده : اَ هنریاُ. هنری است. داستانهای كوتاه اُ. هنری به دلیل لطافت طبع، بازی با كلمات، شخصیتپردازی شورانگیز و پایان هوشمندانه و غافلگیرانه معروف هستند. این نویسنده در طول عمر خود بیش از ۴۰۰ داستان كوتاه نوشت. امروزه جایزهای نیز به نام او وجود دارد.نخستین مجموعه داستانهای كوتاه او. هنری مجموعه «چهار میلیون» با نام اصلی «The Four Million» در ۱۸۹۹ منتشر شد. وی در ادبیات آمریكا نوعی از داستان كوتاه را به وجود آورد كه در آنها گرهها و دسیسهها در پایان داستان به طرزی غافلگیرانه و غیرمنتظر گشوده میشود. داستانهای این نویسندهٔ آمریكایی معمولاً حول چهار محور زندگی شهری به ویژه نیویورك، عشق و روابط عاشقانه، زندگی در غرب در مایهٔ وسترن و طنز میچرخد.داستان كوتاه « اتاق مبله » اثری از این نویسنده را در زیر می خوانید .“او هنری” در داستان “اتاق مبله” از ما می خواهد كه موقیعت اسفناك و طنز زندگی را احساس كنیم و خشونت و ناشناختگی شهر بزرگ را در تقابل با عشقها و امیدهای افراد از دست رفته درك كنیم. به همین دلیل است كه داستان اتاق مبله عواطف و همدری ما را بر می انگیزد و او هنری به یقین با گنجاندن گفتگوی تكان داهنده دو زن صاحباخانه در پایان داستان در این هدف خود توفیق یافته است.گروه زیادی از جمعیت محله آجر قرمز وست ساید سفلی، درست مثل زمان، بیقرار، ناپایدار و آواره اند. با اینكه دهها اتاق انتظارشان را می كشد، سرپناهی ندارند. از این اتاق مبله به اتاق مبله دگیر نقل مكان می كنند و همیشه ناپایدارند، ناپایدار در محل اقامت و ناپایدار در دل و ذهن. عبارت “هیچ جا خونه آدم نمیشه” را به آهنگ غم انگیزی زمزمه می كنند. دارو ندارشان در یك جعبه كلاه جا می گیرد، درخت تاك شان ، به جای دیوار باغچه، دور كلاهشان را می آراید و درخت انجیرشان یك گیاه كائوچویی است.بنابراین، خانه های این محله با صدها آدم ساكن آن احتمالا صدها قصه داشتند تعریف كنند، قصه هایی كه بی تردید و اغلب كسالت آور بود، اما كمتر می شد یكی دو آدم را پیدا كرد كه راه و رسم زندگی این میهمانهای سرگردان را در پیش نگرفته باشند.غروب یك روز، پس از تاریك شدن هوا، جوانی در میان این خانه های آجر قرمز مخروبه پرسه می زد و زنگ درهای شان را به صدا در می آورد. جلو در خانه دوازدهم،بار كوچكش را روی پلكان گذاشت و گرد و خاك نوار كلاه و پیشانی را پاك كرد. صدای ضعیف و دور رس زنگ جایی در اعماق پرت و تهی خانه به گوش رسید.صاحبخانه این خانه دوازدهم كه زنگش را مرد به صدا در آورده بود به در خانه آمد. به دیدن او مرد به یاد كرم زیان آور و شكمباره ای افتاد كه مغز گردوی خود را خورده و پوست خالی را بر جا گذاشته باشد و حالا آن جای خالی را بخواهد با چیز خوردنی پر كند.مرد پرسید كه اتاق خالی برای اجاره دارد یا نه؟خانم صاحبخانه گفت: “بفرمایین تو” صدای زن از ته گلویش بیرون می آمد و حالت مردانه داشت.“طبقه سوم پشت خونه یه هفته س خالی یه. می خواین یه نگاهی بش بندازین؟”جوان به دنبال زن از پلكان بالا رفت. روشنایی ضعیفی كه منبع مشخصی نداشت از تاریكی راهروها می كاست. بی سروصدا برقالی پلكان كه گویی از ابتدا قالی نبوده پا گذاشتند. قالی انگار تبدیل به گیاه شده بود یا در آن هوای نمور و درو از آفتاب انگار تبدیل به گلسنگ پر پشت شده بود تبدیل به خزه ای كه جابجا سراسر پلكان را پوشانده بود و زیر پا، چون الیاف زنده حالت چسبنده داشت.در پاگرد پلكان تاقچه های خالی دیده می شد. درین تاقچه ها شاید روزی گیاه هایی قرار داشته و درین صورت آن هوای نامساعد و فاسد گیاه هها را خشكانده بوده. یا شاید مجسمه قدیسها در آن ها جا داشته اما بسیار راحت می شد تصور كرد كه در آن تاریكی جنها و شیطانها قدیسها را كشانده بودند و به اعماق نامقدس گودال مبله ای در زیر خانه برده بودند.خانم صاحبخانه از ته گلوی مردانه اش گفت:“این اتاقه. اتاق قشنگی یه . زیاد خالی نمی مونه. تابستون گذشته به چندتا آدم خوش سلیقه داده بودم. اصلا دردسری نداشتن، اجاره رو تا دقیقه آخر پیش پیش می دادن. دستشویی ته راهروه. اسپراولز و مونی سه ماهی اجارش كرده بودن. تو كار نمایش رقص و آواز بودن. میس برتا اسپراولزو میگم. شاید اسمش به گوش تون خورده باشه -البته این اسم تئاتری اونا بود-. درست بالای این میز اسباب آرایش، قباله ازدواج شون آویزون بود. قاب كرده بودن. چراغ گاز اینجاس و می بینین كه چه كمد جاداری داره. این اتاقی یه كه همه دوستش دارن. هیچ وقت زیاد خالی نمی مونه.”جوان پرسید:” شما اینجا به هنرپیشه های تئاتر زیاد
Released:
Apr 16, 2023
Format:
Podcast episode
Titles in the series (100)
?The Power of Now | قدرت حال by زهینه [زندگی بهینه]