Discover millions of ebooks, audiobooks, and so much more with a free trial

Only $11.99/month after trial. Cancel anytime.

زندگی در پارادایم اعتراض
زندگی در پارادایم اعتراض
زندگی در پارادایم اعتراض
Ebook487 pages3 hours

زندگی در پارادایم اعتراض

Rating: 0 out of 5 stars

()

Read preview

About this ebook

اگر سلسله قیامهای رخ‌داده در جامعه‌ی ایران در عصر دیکتاتوری دینی؛ به‌خصوص سه قیام ۸۸، ۹۶ و ۹۸ را به زلزله‌هایی با ریشترهای مختلف تشبیه کنیم، خواهیم دید که ایران آبستن یک انقلاب فراگیر و تغییرات بنیادین است. هر چه جلو آمده‌ایم از یک قیام به قیام دیگر، به قدرت و دامنه‌ی قیام افزوده شده و پریود وقوع آن نیز به هم نزدیکتر شده است.
از منظری دیگر می‌توان قیامهای اجتماعی ایران را به سه فوران آتشین از یک قله‌ی آتشفشانی مانند کرد. این سه فوران در سه بازه‌ی زمانی حاکی از مستعد بودن جامعه‌ی ایران برای یک فوران آتشفشانی عظیم هستند؛ یک نوع فوران ماگماتیک که در آن گازهای سالیان متراکم شده از حالت فشرده خارج شده و ماگمای مذاب را به بیرون پرتاب خواهند کرد. محافظه‌کارترین کارشناسان حکومتی که همواره در تحلیل‌هایشان به استعداد جامعه‌ی ایران برای شورشهای بزرگ اذعان کرده‌اند.
«جامعه‌ی ایرانی در سال‌های اخیر در وضعیت جنبشی قرار داشته و به همین دلیل، هر نارضایتی به‌سرعت تبدیل به اعتراضی اجتماعی می‌شود». (سعید مدنی، جامعه‌شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی. اعتماد. ۱۱مرداد۹۹)
روزنامه‌ی حکومتی ابتکار (۱۱مرداد۹۹) نیز نوشته است:
«مدت زیادی است که جامعه ما در لبه پارادایم اعتراض زندگی می‌کند. در این مدت، این جامعه بارها به نقطه جوش رسیده است اما به هر علت فرو نشسته است. آبان‌ماه یک خروجِ نصفه و نیمه شورشیان گرسنه بود.»
این یک تعبیر محتاط و دست به عصا از واقعیت ایران است. درست آن است که بگوییم مردم ایران نزدیک به ۴دهه در پارادیم اعتراض به سر می‌برند. پارادایم از واژه‌ی یونانی پارادیگما به‌معنی الگو و مدل گرفته شده است. این واژه برای نخستین بار از سوی توماس کوهن در کتاب «ساختارهای انقلاب‌های علمی» مورد استفاده قرار گرفت. بنا بر این تعریف، مردم ایران، الگوی مسلط، چارچوب فکری ـ فرهنگی و سرمشق خویش را اعتراض به نظامی قرار داده که تمامیت ایران و ایرانی را به گروگان گرفته است. یعنی اعتراض به حاکمیت ولایت فقیه تا آنجا در ذهن و عین مردم ایران جا باز کرده که به یک رفتار پارادایمی تبدیل شده، جامعه آن را به‌عنوان یک الگوی مقبول و مورد مراجعه به مدت طولانی به‌رسمیت شناخته، با آن خو گرفته و خود را با آن منطبق کرده است.
آنچه در این کتاب می‌خوانید مجموعه جستارهایی است که هر یک به‌‌نوعی این پارادایم را برجسته می‌کنند.
گردآوری آنها در قاب یک کتاب از آن بابت ضروری است که در آنها رخدادهایی از تاریخچه‌ی معاصر ایران را می‌توان یافت. اگر چه ممکن است گذر زمان، دگردیسی پدیده‌های سیاسی ـ اجتماعی و دگرگشت روزگار، بر پاره‌یی از این جستارها و گفت‌آوردها غبار کهنگی بنشاند اما برای آیندگان یک نشانی خواهد بود از مواضعی که در شرایط استیلای اختناق بر این زادبوم اتخاذ کرده‌ایم.
این شرف و راه‌توشه ما را بس

Languageفارسی
Release dateApr 20, 2022
ISBN9781005923365
زندگی در پارادایم اعتراض
Author

علیرضا خالو کاکایی

Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian authorThis exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahsHe could not live in Iran for a different opinion and libertyHe was not allowed to publish their books freely in IranIran's freedom for this progressive intellectual is equal to his lifeWe publish some of his books for world-wide acquaintanceYour welcome to these books will spread freedom in Iranعلیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه‌ سرا و نویسنده‌ی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برف‌های سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده‌ی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتاب‌های دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیه‌های مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانش‌آموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پرده‌ی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.او در باره‌ی زندگی مخفی خود در مقدمه‌ی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، این‌چنین نوشته است:«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجره‌های تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیله‌ی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آماده‌باش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیت‌های سیاسی، آن را تجربه می‌کردم. البته آشنایی‌ام با ادبیات و نیز داستان‌نویسی به ۱۴سالگی‌ام برمی‌گردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری می‌دیدم که می‌توان دل‌زمزمه‌های مکنون را با آن در میان نهاد.روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و می‌گذرد، قابل بازگفتن نیست.اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفه‌ی عصر خویش می‌گفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همه‌ی جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:«رحم بر محاربين ساده‏ انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينه‌ی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهده‌ی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»به پای دارندگان چوبه‌های دار و جلادانش که گویی این میزان از درنده‌خویی را ظرفیت نداشتند، با دست‌های مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعه‌یی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همه‌ی زندانیان را، در سوالی ضمیمه‌ی این حکم کردند. پاسخ‌ آنها به سرعت داده شد:«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پرونده‏‌ها در هر صورت كه حكم سريع‌تر انجام گردد همان مورد نظر است.»آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفس‌های رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع می‌شود، خاطرات و خطرات و پاره‌های عزیزی از عمر هستند که نمی‌توان کتمان‌شان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسل‌های پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاه‌مشق‌ها برای آنان است.علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه به‌طور حرفه‌ای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینه‌ی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشته‌های موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونه‌هایی از آن را در کتاب‌های دل‌گریه‌های قلم، درنگ‌پاره‌ها و مکث در پرانتز آبی می‌توان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران می‌خوانندع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقاله‌های خود این‌گونه تعریف می‌کند«حین نبرد انقلابی‌ ، پیوسته عواطفی به منصه‌ی ظهور می‌رسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقه‌ی مادری گرفته‌ ، تا سفره‌یی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم می‌آورد، تا کبوتری که بر لبه‌ی بام یک خانه‌ی تیمی قبل از تسخیر‌، آرامش ابریشمی خود را جار می‌زند و تا دانه‌یی که دستی برای گنجشکان می‌پاشد؛ قبل از اینکه گلوله‌یی قلب او را از هم بپاشاند.لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاه‌های چوبی نامحرم‌، آن را نمی‌بینند؛ لحظاتی که در رژه‌ی زنجیرها و تازیانه‌ها گم می‌شوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات می‌دهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون می‌کشد و با قلم بر انگاره‌ی سپید کاغذ می‌سپارد تا وجدانهای حساس انسانی‌، آن را در حال و آینده دریابند.شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژه‌های شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنه‌اند و عواطف ناب و گسترده‌یی را در برمی‌گیرند؛ سوژه‌ها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست‌، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.آری، شاعر مقاومت‌، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت‌، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثه‌یی در عاطفه‌ی خود بسنده می‌کند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز می‌دهد تا پیش‌آیی دقیقه‌یی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچ‌گاه پیش نیاید.»کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:شعر:دیدم خدا می‌گریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳آخرین حرف خزان ۱۳۶۰آبی‌ترین و سفر ۱۳۷۳آواز ماهیان ۱۳۶۸باریدن از ناگهانتبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸چامه‌های فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰در تبعید خاک ۱۳۸۰سایه‌ها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷سکوت آبی ماه ۱۳۶۰گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹رمان:آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶آنان که با منند بیایند ـ جلد۲آنان که با منند بیایند ـ جلد۳آنان که با منند بیایند ـ جلد۴داستان کوتاه:بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷برف‌ها و سکوت ۱۳۶۴مقاله و جستار:بالهای بی قافیه ۱۳۹۳مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر ۱۳۹۷جوانه‌های آبی چخماق ۱۳۹۷چکه‌های ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷قیام تا آزادی ۱۳۹۶میان من و نگاه ۱۳۸۴تحقیق:جادوی نوشتن (یادداشت‌هایی در باره‌ی نویسندگی) ۱۳۸۳نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳مافیای بیت خامنه‌ای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸فلسفی ـ عرفانی:دل‌گریه‌های قلم ۱۳۸۸درنگ‌پاره‌ها ۱۳۸۹مکث در پرانتز آبیخاطره و اتوبیوگرافی:من و برف‌های سهیل ۱۳۸۳نمایشنامه:سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳

Read more from علیرضا خالو کاکایی

Related to زندگی در پارادایم اعتراض

Related ebooks

Related articles

Reviews for زندگی در پارادایم اعتراض

Rating: 0 out of 5 stars
0 ratings

0 ratings0 reviews

What did you think?

Tap to rate

Review must be at least 10 words

    Book preview

    زندگی در پارادایم اعتراض - علیرضا خالو کاکایی

    روح الله حسینیان کیست؟

    هراس و خودباختگی زیر برق شمشیر داموکلس

    غلط کردم پرویز فتاح،‌ «به فرموده» یا به تصادف؟

    کی شود دریا ز پوز سگ نجس؟!

    دعوت از خامنه‌ای و سران نظام به «هاراگیری»

    «اصلاحات ساختاری»! از کرامات جدید شیخ ما

    «نیترات نارضایتی» در آستانه‌ی انفجار

    نگاه به تحولات لبنان در «ظرف بزرگ‌تر»

    فاجعه‌ی پیش‌فروش نفت ایران به ایرانی‌ها

    شرایطی بدتر از دوران جنگ ضدمیهنی

    «تحریف»! یا وحشت از افشاگریهای مجاهدین؟

    نظام ولایی و کیش و مات در دیپلماسی بن‌بست

    در وحشت از امنیت یا نگران فساد؟‌

    دیکتاتوری آخوندی و داستان دخیل بستن به انتخابات آمریکا

    دو کهکشان مقاومت ایران و چند پیام قوی

    عامل «کنش‌گری هشتکی» با «جنبش کف خیابان»

    جامعه‌ی ایران، زندگی در پارادایم اعتراض

    کوه‌خواری نهادینه و انکار دجالگرانه‌ی روحانی

    شبکه‌های اجتماعی، فراتر از بمب اتمی!

    فروغ جاویدان، شمشیر داموکلس بر بالای سر آخوندها

    وقف دماوند، بخشی از ملاخور کردن ایران

    هزینه‌ کردن از امام حسین برای پیشبرد استراتژی کشتار جمعی

    هراس از «خشم فرو خورده» مردم ایران

    نعل وارونه برای لاپوشانی شکست در عمق استراتژیک

    جامعه و حاکمیت در دو سوی یک خط قرمز

    گردهمایی جهانی ایران آزاد و تعمیق مرزبندی بین ‌آزادی و استبداد

    گردهمایی جهانی ایران آزاد و یقه‌درانی بی‌قافیه‌ی کیهان

    پیش فروش کردن ۲۵ساله‌ی ایران برای حفظ عمامه‌ی ولایت

    تکمیل ایران‌فروشی با موزیک متن قیل و قال

    جنجال درمانی مجلس ارتجاع از ترس هیبت قیام

    آب در خوابگه درشت عمامه داران!

    پاچه ورمالیدگی دیرهنگام برای به در بردن خامنه‌ای از مکافات

    متهمانی با ریش‌های بلند و ریشه‌های فاسد

    خامنه‌ای، پدر خوانده‌ی مافیای آخوندسالار

    خامنه‌ای و معضل جانشینی

    رقعه نویسی موسوی خوئینی‌ها و کشاکش در بالاترین سطح نظام

    لگدپرانی به مجاهدین از کیسه‌ی خلیفه!

    خامنه‌ای، جعبه سیاه هتل دوک و بازی قدرت

    دخیل بستن به امام‌زاده «اگر»! برای نجات نظام

    کژدم ولایت و تنگ‌ تر شدن حلقه‌ی محاصره

    عدالت از نوع رییسی یا جنگ کثیف قدرت؟

    ایرانشهر، آبستن جرقه‌هاست

    گزارش آنتونیو گوترز؛ نظام ولایت و «دورانی بس حساس»

    حریق شعله‌ی گوگردی بنفشه

    «آرزوی مرگ می‌کنند»، یا آرزوی مرگ نظام را می‌کنند؟

    پشه را صافی می‌کنند،‌ شتر را فرو می‌بلعند!

    دل‌ سوختگی‌ جنگل‌های ایران در روز جهانی محیط زیست

    وای اگر از پی امروز بود فردایی

    باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد!

    آسیه پناهی، صدای بی‌سرپناهان ایران

    معنای پیام خامنه‌ای به‌مجلس انقباضی

    انفجار «باستی‌هیلز»ها با «بغض متراکم اجتماعی»

    غیزانیه، تشنه‌ی آب،‌ خامنه‌ای، تشنه‌ی خون

    به‌دنبال منفذ برای فرار از خفگی در آبهای کارائیب

    سنگ روی یخ شدن خامنه‌ای در اعلام عید فطر

    کارگران افغان؛ انتخاب بین گلوله یا مرگ در هریرود

    مجلس ارتجاع، آلت فعل ولی فقیه

    تیک تاک ثانیه‌ها؛ صدای ناقوس سرنگونی

    انزوای «پدر سالار» در «پاییز» ولایت

    زاویه‌های پنهان یک عکس

    عکس تکی علی خامنه‌ای در محل بار عام و دیدارهای عمومی او با دستچین‌شده‌ها، موسوم به حسینیه‌ی خمینی، به‌طور ناخواسته‌ تصویری سمبلیک از وضعیت کنونی او و تمامیت رژیم آخوندی را در انزوای اجتماعی و سیاسی به تصویر کشیده است.

    این عکس با بیننده از وجوه مختلف سخن می‌گوید. قیام‌آفرینان و شرکت‌کنندگان در انقلاب ضدسلطنتی، به‌خوبی می‌توانند با دیدن این تصویر، روزگاری را به یاد بیاورند که محمدرضا پهلوی جز خود و معدود بادمجان دورقاب‌چینان و دولا و راست شوندگان دربارش حامی دیگری نداشت. در آن روزگاران او با افسردگی و هراس ثانیه‌ها و تحولات را می‌شمرد و گاه ساعتها به یک نقطه خیره می‌شد.

    «در ملاقاتی که با شاه داشتم، دیدارمان در محیط یاس و افسردگی که بر دربار حاکم بود انجام شد. ارزیابی شاه از اوضاع ناامید کننده و عکس‌العمل او در برابر ابراز حمایت آمریکا منفی و بی‌تفاوت بود. ناهار در حضور شاه و شهبانو پس از این ملاقات مصیبت‌بارتر بود. در تمام مدت ناهار فقط شهبانو به سؤالاتی که گاه از طرف ما مطرح می‌شد پاسخ می‌داد و شاه ساکت و صامت به سقف خیره شده بود. در این چند ماه گویی به‌اندازه چندین سال پیر شده، رنگ چهره‌اش پریده و لاغر و شکسته شده بود» (از خاطرات ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران).

    بدترین نوع انزوا

    این فرجام شوم همه‌ی دیکتاتورهاست. پوسیدن در انزوای خون‌آلود خود بسان عنکبوتی پیر. گارسیا مارکز، خالق سبک رئالیسم جادویی، در رمان ارزشمند خود، «پاییز پدرسالار» سرنوشت یک دیکتاتور مهیب را در روزهای تنهایی و افسردگی‌اش تصویر می‌کند. مارکز طرح این رمان ماندگار را هنگامی ریخت که در بارسلونای اسپانیا به سر می‌برد؛ اسپانیای تحت مهمیز ژنرال فرانکو.

    او برای نگارش این اثر به مدت ۱۰سال تمام پیرامون زندگی دیکتاتورها مطالعه کرد و با آدمهای مختلف دمخور شد. شخصیت اصلی کتاب، علاوه بر فرانکو از دیکتاتورهایی مانند «خوان ویسنته گومز» اسپانیایی و «گوستاورر رخاس پینلا» الهام گرفته شده است.

    «پدرسالار» دیکتاتور وصف شده در رمان مارکز، کپی یک هشتم «مقام عظمای ولایت» در زمانه‌ی ماست. با دیدن تصویر علی خامنه‌ای در روزهای پایانی او و نظامش، بی‌اختیار این جملات مارکز در پاییز پدرسالار در جلو چشمانمان رژه می‌رود:

    «آدم هر چه بیشتر قدرت به دست بیاورد، تشخیص این‌که چه کسی با اوست و چه کسی بر او، برایش دشوارتر می‌شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت، دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می‌شود و این بدترین نوع تنهایی است. شخص دیکتاتور، شخص بسیار خودکامه، گرداگردش را علایق و آدم‌هایی می‌گیرند که هدف‌شان جدا کردن کامل او از واقعیات است. همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا تنهایی او را کامل کنند.»

    خامنه‌ای در انزوای خونین

    مات‌بردگی و انزوای علی خامنه‌ای در بیت عنکبوت، جز پدرسالار مارکز را به تصویر نمی‌کشاند. یک مداح و یک آخوند حراف درباری و قارقارک نماز جمعه‌های تشریفاتی تنها جمعیتی هستند که در محل بار عام خامنه‌ای حضور دارند. پاییزی‌تر از این نمی‌شد، کرونا و مرگ را در اندرونی «مقام معظم به تصویر کشید.

    خامنه‌ای آنجا که پای جان مردم در میان است، با گشاده‌دستی آن را هزینه می‌کند؛ آن‌گونه که خمینی برای جنگ ضدمیهنی هزینه می‌کرد ولی وقتی نوبت به خودش می‌رسد حتی از پذیرش سران حاکمیت و کارچرخانانش پرهیز دارد؛ زیرا ممکن است «آقا» را به کرونا مبتلا کنند! نوشیدن شربت شهادت خوب است اما این مال بسیجی‌های رسن بسته به پیشانی است نه مال حضرت آقا!... «آقا»! اثبات کرد بهتر از هر کس فاصله‌ی اجتماعی با مرگ را رعایت می‌کند.

    این پرهیختن از مرگ و هراس از ورود ناگهانی به جهنم را بگذارید در کنار فتوای او در مورد غسل جان‌باختگان کرونا:

    «سؤال: اگر شخصی بر اثر بیماری واگیردار کرونا ویروس که طبق نظر متخصصان سرایت سریعی دارد، فوت کند در خصوص غسل، کفن و نماز چنین میتی وظیفه چیست؟

    جواب: مجرد ابتلای به این بیماری، موجب سقوط احکام واجب مربوط به میت نمی‌شود، بنابراین با مراعات کامل نکات بهداشتی و استفاده از تجهیزات ایمنی، هر چند با صرف هزینه، باید حداقل واجب در مورد غسل، حنوط، کفن، نماز میت و دفن انجام گیرد» (تسنیم. ۱۱اسفند۹۸).

    مرگ پدرسالار

    افزون بر آنچه گفته شد، اگر می‌خواهیم تصویری از فلاکت نظام در روزهای به شمارش افتاده‌ی آن و نیز موقعیت خامنه‌ای در هرم پوسیده‌ی حاکمیت را به دست بیاوریم، بار دیگر به این تصویر سمبلیک نگاه کنیم.

    شاید هنگام واکاوی دوباره‌ی عکس، قسمتهایی از «پاییز پدرسالار مارکز» در ذهنمان تداعی شود:

    «تمامی کاخ خالی از سکنه است و بر اثر رطوبت و گذر زمان، گلسنگ و کپک تمام ساختمان را برداشته است. در وسط اتاق کار، جنازه ژنرال درست همان‌طور که عادت داشته است بخوابد: روی زمین در حالی که دست راستش را بالش خود کرده، مرده است و لاشخورها چشمان او را درآورده و بدنش را خورده‌اند.

    شورشیان که نسل پنجم دوران ریاست‌جمهوری خود او هستند و سال‌هاست او را در انظار عمومی ندیده‌اند، نمی‌توانند مطمئن شوند که او خود ژنرال است.»

    خامنه‌ای در مقام «سلطنت مطلقه‌ی فقیه» سال‌ها پیش در انزوای خونین خود پوسیده است. انگشتان کرونا فقط آن را به تصویر کشید.

    ۷شهریور۹۹

    روح الله حسینیان کیست؟

    «در جریان انتخابات، یکی از ایراداتی که به آقای رئیسی می‌گرفتند این بود که آقای رئیسی مثلاً جزء این گروهی بودند که منافقین را اعدام کردند. خُب به آقای رئیسی باید جایزه داد»... «من الآن اعلام می‌کنم که اگر دوباره نیازمند باشیم که همون قاطعیت را به خرج بدهیم، قاطع‌تر، یعنی با توجه به این‌که تجربه‌ای را پشت سرگذارنده‌ایم و مسائلی را با چشم خود دیده‌ایم، قاطع‌تر از پیش اقدام خواهم کرد.»

    این دستچین گفته‌ها از جلادی است که در ادبیات و فرهنگ حکومتی و در تفهیم و تفاهم بین دژخیمان و شکنجه‌بانان به «خسرو خوبان»! مشهور است. «آخوند روح‌الله حسینیان»

    «خسرو خوبان»!

    برگزیدن لقب «خسرو خوبان» برای جانور عمامه‌داری که خون می‌نوشید، خون تنفس می‌کرد و در خون می‌خوابید، از آن حکایت‌های عجیب است که تذکار آن، آدمی را به یاد القابی مانند «دکتر» و «مهندس» برای ساواکیان و شکنجه‌گران آریامهری می‌اندازد. البته زیاد هم عجیب نیست در نظامی که کشتار، حلق‌آویز خیابانی و به گلوله‌بستن مردم، «رأفت اسلامی» نامیده می‌شود و دراکولاهایی مانند لاجوردی و محمدی گیلانی «عارف»! نام می‌گیرند، نامگذاری کفچه ماری مانند روح‌الله حسینیان با صفت «خسرو خوبان» قابل هضم است و شایان توجیه.

    رزومه‌ی شکنجه و جنایت

    در این مقاله نگاهی داریم به رزومه‌ی این جنایتکار:

    آخوند روح‌الله حسینیان از دانش‌آموختگان مدرسه‌ی حقانی بود؛ جایی که اغلب دژخیمان در آن تولید و عنوان دادستان و قاضی به دستگاه شکنجه و کشتار رژیم روانه شدند.

    او در صحبت با برنامه‌ي اینترنتی «رو در رو» در این مورد می‌گوید:

    «به نظر من دو علت اساسی طلبه‌های مدرسه حقانی را به قضاء و مسائل امنیتی کشاند؛ عامل اول نحوه تدریس و دروس و متونی بود که در مدرسه حقانی تدریس می‌شد.»

    او علت دوم را حضور بهشتی به‌عنوان رئیس دیوان عالی کشور و آخوند قدوسی به‌عنوان دادستان کل رژیم در این مدرسه می‌داند و به صراحت اضافه می‌کند:

    «این دو عامل باعث شد طلبه‌های مدرسه حقانی به کار قضایی دعوت بشوند و بنیانهای کار قضایی را در جمهوری اسلامی پایه‌گذاری کنند». (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی. ۱۶اردیبهشت ۹۸)

    کشف و گزینش یک جلاد

    این آخوند دستچین بهشتی و قدوسی، به‌دلیل سرسپردگی به ولایت فقیه از همان سال۵۸ برای کار شکنجه و سلاخی مناسب تشخیص داده شد. او در ابتدای دهه‌ی شصت و در روزهای اعدام‌های سیستماتیک اعضا و هواداران مجاهدین در این دستگاه مخوف مشغول به جنایت بود. در سال۱۳۶۲ با جنایتهایی که انجام داد، به قائم‌مقامی دادستانی مشهد رسید و همراه با آخوند مصطفی پورمحمدی، از آمران و قاتلان قتل‌عام ۶۷ مدارج جنایت را یکی بعد از دیگری پیمود.

    او ـ همان‌طور که اشاره شد ـ از آن آخوندهایی بود که با کشف استعداد بالایش برای کشتار آزادیخواهان، به‌صورت فله‌ای و بدون گذراندن هیچ دوره‌ی قضایی به‌عنوان وکیل و قاضی دستچین شدند. جانشینی دادستانی تهران و سیستان و بلوچستان، ریاست شعبه۴دادگاه ویژه‌ي روحانیت، ریاست یکی از دادگاههای عمومی تهران، جانشینی نماینده‌ی بیدادگاه انقلاب در وزارت بدنام اطلاعات و قائم‌مقامی دادستان در همین وزارت از دیگر پست‌های او بوده است. این مهره‌ي جنایتکار قضایی ـ اطلاعاتی دو دوره نمایندگی مجلس ارتجاع را به عهده داشته است. در سال۷۴ از سوی خامنه‌ای به ریاست مرکز تحریف، شیطان‌سازی و دجالگری موسوم به مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزیده شد تا بتواند پرونده‌سازیهای مورد نظر ولایت را پیش ببرد.

    یار غار و پشتیبان سعید امامی

    آخوند روح‌الله حسنیان در دوران خاتمی و درست در هنگامی که ماجرای قتل‌های زنجیره‌یی از پرده بیرون افتاد و نظام برای ماستمالی این رسوایی سعید امامی را به خودکشی وادار کرد، در مقام دفاع از سعید امامی نکته‌یی گفت اما در خلال آن ناخواسته به جنایت‌های بی‌شمار خود اعتراف کرد. حمایت او از سعید امامی و مظلوم جلوه دادن او قابل توجه است:

    «گفتم آخه باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاتل بودیم، یک زمانی زندانبان بودیم. تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه چه طور با یک استکان آن هم که شما می‌گویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ می‌گوید نه نمرد، ۴روز زنده ماند و خوب شده بود. حتی تماس هم گرفتند با ما که بیایید و ببریدش که یک‌مرتبه اعلام کردند که ایست قلبی پیدا کرده و بیایید و ببرید که تمام کرد. گفتم آخه جای تحقیق دارد. اولاً من نمی‌گویم نخورده، شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایی که چپ بودند و کسانی که پرونده دستشان است، این کار را بکن، بیا بیرون نجاتت می‌دیم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بیداد می‌کرد و می‌گفت آقا به داد من برسید، پدرم را درآوردند، کشتنم، شکنجه‌ام می‌کنند. توی بیمارستان داد و فریاد می‌کرد». (دنیای اقتصاد. ۱۴آبان ۹۷)

    ولع جنون‌آمیز به اعدام

    این آخوند خون‌آشام و معتاد به اعدام، هنگامی که مشاور سیاسی و امنیتی پاسدار احمدی‌نژاد بود برای مقابله با قیام‌کنندگان در سال۸۸ یک طرح دوفوریتی خواستار اعدام آنان ظرف ۵روز شد. این طرح آن‌چنان رذیلانه و جنایتکارانه بود که علی مطهری هنگامی که در مورد آن صحبت می‌کرد ناخواسته گوشه‌یی از خلقیات و پیشینه‌ی حسینیان را برملا کرد:

    «بنده مخالف این طرح هستم و این طرح ناشی از روحیات افراطی و تند برخی از طراحان مخصوصاَ آقای حسینیان است»... . «آقای حسینیان کلاً علاقه‌ي خاصی به اعدام دارد»... «جدی می‌گویم، زمانی که ایشان قاضی بود حکم‌های اعدام بسیاری صادر می‌کرد و این به روحیات ایشان برمی‌گردد». (سایت پارسینه. ۱۵دی۸۸)

    دفاع تمام قد از ابراهیم رئیسی

    یکی از فصل‌های تاریک و جنایت‌آمیز زندگی این دراکولای عمامه‌دار، دست داشتن در کشتار تابستان ۶۷بوده است. دفاع تمام قد او از ابراهیم رئیسی در این رابطه به خودی خود گویاست:

    «منتهی تأسف ما امروز از این است که یکی از اونهایی که این امنیت را با این سختی‌ها حفظ کردند برای کشور الآن مورد سؤال هستند. در جریان انتخابات یکی از ایراداتی که به آقای رئیسی می‌گرفتند این بود که آقای رئیسی مثلاً جزء این گروهی بودند که منافقین را اعدام کردند. خُب به آقای رئیسی باید جایزه داد. اولاً که آقای رئیسی صبح از خانه‌اش بیرون نیامده که بیاد، حکم صادرکند علیه منافقین. مسئول کشور امام تشخیص داده و ایشان را حکم داده و یکی از مسئولان اینکار قرارداده. مردم باید تشکر کنند از آقای رئیسی و نه انتقاد کنند... یکی، نامردی رقبا و ضد انقلاب، یکی هم رعب وحشتی که این فضای سیاسی بر ما تحمیل شده، دشمن همین را می‌خواهد. دشمن می‌خواهد ما از سوابق خودمان اظهار پشیمانی بکنیم. نه ما باید افتخار بکنیم. ما برای نظام اسلامی‌جنگیدیم... و برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و نظام نو پای اسلامی هم ما بله قاطعیت نشون دادیم و باید افتخار هم بکنیم، من الآن اعلام می‌کنم که اگر دوباره نیازمند باشیم که همون قاطعیت را به خرج بدهیم قاطع‌تر، یعنی با توجه به این‌که تجربه‌ای را پشت سرگذارنده‌ایم و مسائلی را با چشم خود دیده‌ایم، قاطع‌تر از پیش اقدام خواهم کرد». (برنامه اینترنتی رودررو. ۱۶اردیبهشت ۹۸)

    «دوزخ‌اش سال‌ها به انتظار نشسته بود»

    آخوند روح‌الله حسینیان با کارنامه‌ای مشحون از جنایت و فساد نیز مرد و به سلیمانی، لاجوردی، محمد گیلانی و صیاد شیرازی و خمینی پیوست. مرگ این دراکولا یادآور شعر پابلو نرودا در مورد ژنرال مولا و تصور او در دوزخ است. چه گویا برای زمانه‌ي ما نیز صدق می‌کند:

    از پرتگاهی به پرتگاهی ابدی می‌رود

    همچون استری، رمیده

    کشتی شکسته‌ای که امواج سهمگین‌اش می‌کوبد

    شعله‌ور در گوگرد، پاره‌پاره به شاخ و آهن

    جوشان در خون و صفرا، به آهک و گمراهی

    دوزخ‌اش سال‌ها به انتظار نشسته بود

    گم می‌شود، ملعون و نفرینی

    لرزان و سست

    با دم و کپلی

    در شعله‌های آتش

    ۶شهریور۹۹

    هراس و خودباختگی زیر برق شمشیر داموکلس

    حکایت و وضع حال امروز علی خامنه‌ای و مجموعه‌ی حاکمیت در آرایش قوا و شرایطی که در آن به سر می‌برند، بی‌شباهت به «داموکلس» نیست. این دربارنشین اهل سیراکوز در قرن چهارم قبل از میلاد می‌زیسته است. او روزی به دیونیزوس دوم پادشاه سیراکوز در سواحل جنوبی ایتالیا (سیسیل) می‌گوید که تو واقعاً مردی خوشبخت و پرشانس هستی که بر اریکه‌ی پادشاهی تکیه داده‌ای. سیراکوز پیشنهاد می‌دهد که آن دو به مدت یک روز جایگاه خود را با هم عوض کنند تا او نیز خوشبختی پادشاه را تجربه کند. شامگاهان وقتی ضیافت مفصلی که به افتخار او بر تخت شاهی تدارک دیده بودند، به پایان می‌رسد، داموکلس متوجه یک شمشیر نوک تیز و عمودی در بالای سر خود می‌شود که فقط از یک تار دم اسب آویخته است. بلافاصه و با دستپاچگی تمام از تخت پایین می‌آید و تا پایان عمر آرزوی پادشاه بودن نمی‌کند.

    دجالیت فاشیسم دینی در اینجاست که برای روحیه دادن به نیروهایش، تیغه‌ی آویخته و هراس‌انگیز شمشیر را بر بالای سر خود می‌پوشاند و تلاش می‌کند آنها را با توهم نتیجه‌ی انتخابات آمریکا، مشغول کند و علاوه بر آن این وضعیت را نوعی پیروزی قلمداد نماید.

    «سه سازوکار ستیزه‌جویانه»

    حاکمیت آخوندی با آن که در پروپاگاندای عوام‌فریبانه‌ی خود وانمود می‌کند که در وضعیت برد ـ برد قرار دارد و طرف مقابل نمی‌تواند ماشه را بچکاند اما داموکلس‌وار از سه تهدید همزمان برای موجودیت خود در روزهای باقیمانده تا انتخابات آمریکا سخن می‌گوید. این سه تهدید در ادبیات حکومتی با ترم «سه سازوکار ستیزه‌جویانه» به واضح‌ترین صورت بیان شده است:

    «دو ماه مانده به انتخابات آمریکا، تلاش‌ها برای تسلیم ایران با سه سازوکار ستیزه‌جویانه دنبال می‌شود؛ مکانیسم ماشه، سورپرایز اکتبر و اصرار ترامپ برای مذاکره» (جوان. ۲شهریور۹۹).

    این روزنامه در ادامه این «سه سازوکار ستیزه‌جویانه» را باز می‌کند. در مورد اولی از قول رئیس جمهور آمریکا می‌نویسد:

    «من با تهدید نظامی یا تشدید تحریم‌ها شما را پس از انتخابات پای میز مذاکره می‌آورم و در آن زمان چهار سال وقت دارم تا شما را به بد‌ترین شرایط ببرم و شما امکان چانه‌زنی ندارید .»

    و در مورد دو تهدید بعدی اضافه می‌کند:

    «دومین ستیزه آمریکا «مکانیسم ماشه» است که به پیچیده‌ترین اختلاف حقوقی تاریخ شورای امنیت تبدیل شده است... اکنون ناظران به این نتیجه رسیده‌اند که آمریکا مجبور می‌شود این سازوکار را خارج از قواعد حقوقی و به شکل کاملاً غیرقانونی به پیش ببرد... سومین تلاش آمریکا «سورپرایز اکتبر» است که در ادبیات سیاست خارجی آمریکا به اقدامی گفته می‌شود که رئیس‌جمهور مستقر آمریکا در آستانه انتخابات در ماه اکتبر انجام می‌دهد تا پیروزی خودش را در دور دوم تضمین کند. مطرح‌ترین این سورپرایز‌ها که بیشتر برای ایران طرح می‌شود، حمله نظامی است! زیرا اعتقاد بر این است که «آمریکایی‌ها رئیس‌جمهور زمان جنگ را عوض نمی‌کنند» (همان منبع)

    تقسیم کار بین اروپا و آمریکا!

    کیهان شریعتمداری از این فراتر رفته و نوشته است که همراهی نکردن اروپا با آمریکا در موضوع مکانیزم ماشه یک مخالفت نمایشی است و این یک تقسیم کار بین آمریکا و اروپاست. هدف اروپا آن است که با حفظ پوسته‌ي برجام، فاشیسم دینی را وادار به اجرای تعهداتش نماید.

    «در حال حاضر در موضوع ایران شکافی میان اروپا و آمریکا ایجاد نشده، بلکه این دو برای یک هدف مشترک، وظایف مختلفی برای خود تعریف کرده‌اند. اروپا بارها تأکید کرده که در پی حفظ برجام است. منظور طرف اروپایی از حفظ برجام، نظارت بر اجرای یکطرفه تعهدات از سوی ایران است. در حقیقت اروپا در رویکردی سلطه‌گرانه خود را در جایگاه ناظر برجام می‌بیند و این ایران است که باید تعهدات را انجام دهد» (کیهان. ۲شهریور۹۹).

    ابراز وحشت از سفر رافائل گروسی به ایران

    روزنامه‌ی آرمان (۲شهریور۹۹) از سفر رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به ایران ابراز وحشت و نگرانی کرده و بعد از مقداری تعارف و کلی‌گویی می‌نویسد:

    «دیداری که در ورای این مسأله می‌تواند پشت پرده‌هایی نیز داشته باشد که بی‌ارتباط با فعال‌سازی مکانیزم ماشه و فشارهای سیاسی جدید ایالات‌متحده نباشد.»

    گفت‌و‌گوی این روزنامه با فریدون مجلسی، این وحشت را بیشتر آشکار می‌کند:

    «قطعا گروسی با دستور کارهایی به ایران آمده که ممکن است ارتباطی نیز با مکانیزم ماشه داشته باشد. این ارتباط از آن منظر است که به‌دنبال بدعهدی کشورهای اروپایی ایران نیز تعهدات خود را در برجام کاهش داد و این امر سبب شد تا ایالات‌متحده بهانه‌هایی به دست بیاورد تا امروز مدعی شود می‌تواند از مکانیسم ماشه استفاده کند.»

    Enjoying the preview?
    Page 1 of 1