تسخیر
By Nima Shahsavari and نیما شهسواری
()
About this ebook
کتاب تسخیر
اثر نیما شهسواری
بخشی از متن کتاب
هوا گرم بود و از آسمان گویی آتش به زمین میبارید، تابستان بود و آسمان، از این گرمای جانفرسا به اشک آمده و زمین در خون خود میسوخت و میساخت
در میان همین هوای آتشگون و در میان اتاق خانهای قدیمی صدای گریههای کودکی به آسمان میرفت
حاج محمد کمی دورتر، بیرون اتاق و میان حیاط مدام زیر لب ذکر میگفت و نام خداوند سبحان و بزرگ را به زبان میآورد
از خدا میخواست تا فرزندی مؤمن و سالم به او عطا فرماید، پر بیراه نبود که هر از چند گاهی در میان این ذکرها و دعاها از خداوند بزرگ طلب فرزند ذکور کند و در کنار سلامت و تدین از خداوند بخواهد تا به آخر او را دارای فرزند ذکوری کند
شاید میخواست تاج و تحتش را به او بسپارد، شاید به دنبال نسبی بود تا نام بلندآوازه خانوادگی را به همراه خود داشته باشد حافظ این نام و آوازه گردد
شاید بعد از این چهار فرزند دختری که آورده بود دیگر از زخمزبانهای اطرافیان به تنگ آمده بود، هر چه که بود هر از چند گاهی در میان نام بردن اسامی ائمه و بزرگان دین در میان راز و نیازهایش با خداوند کریم از او طلب فرزند ذکور میکرد
در میان اتاق جایی که مادر فریاد میزد و از درد به خود میپیچید همه میدانستند که او از حاج محمد فراتر و بالاتر میخواهد تا خداوند رئوف به او فرزند ذکوری عطا کند، از سخنان همه به تنگ آمده بود از همه بیشتر از زخمزبانهای همسرش، اما حاج محمد که هیچگاه به او چیزی نمیگفت، او همواره از بودنشان در کنار یکدیگر ابراز شادی و شعف میکرد
اما همواره فاطمه تمامی رفتارهای حاج محمد را به زخم زبانه در میان افکارش بدل میکرد، با آنکه به او چیزی نمیگفت اما رفتارش برای فاطمه کافی بود که همهی دنیا بر سرش خراب شود، بعد از چندی ساعت بغض کردن، به خلوت برود و به خود لعن و نفرین بفرستد که تا چه اندازه همسر بی چشم و رویی است و این کلنجار به طول تمام این سالها پس از آن اتفاق شوم برایشان تکرار مکررات شود
اتفاق شومی که فاطمه در روزهای اول وقوعش شادمان بود
Nima Shahsavari
Nima Shahsavari He is an Iranian poet and writer He was born in 1990 in Mashhad. His writings include 41 volumes of books in the form of research works, novels, stories, articles and poems. Most of the themes of his works are about belief in life and equality, freedom, and critique of power He started writing at the age of 15 and at the age of 32 he published all his works in cyberspace To access the works of Nima Shahsavari, refer to Idealistic World website www.idealistic-world.com
Read more from Nima Shahsavari
کیمیا Rating: 5 out of 5 stars5/5قیام Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsداستانهای سیاه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقلمرو آرمانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتهمینه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsشهر سوخته Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدَوَران Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجهان آرمانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرسوخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدیالوگ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسرگردانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسلاح صلاح صلح Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمرداب Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجورم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsشرک Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsزیبای نهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقضاوت خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدمحمحیسم Rating: 2 out of 5 stars2/5آلت پرستان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتمدن Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسبوعیت Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمرام نامه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدارالمجانین Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرویا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsحیجان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاغوا Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Related to تسخیر
Related ebooks
دمحمحیسم Rating: 2 out of 5 stars2/5مرداب Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsناجی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsزیبای نهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجورم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآلت پرستان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsفریاد Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsFor All of Us Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآفکینش Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسلاح صلاح صلح Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدَوَران Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسبوعیت Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsحیجان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرویا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsطغیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکاخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsشهر سوخته Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدارالمجانین Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقضاوت خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگیلیاد: مریلین رابینسون, #1 Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسرگردانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاغوا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجهان آرمانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرسوخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگواه ظلم جلد سوم قرآن: گواه ظلم, #3 Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsارواح پیر Rating: 1 out of 5 stars1/5تاریخی مختصر اما پر دردسر از رودسر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگواه ظلم جلد اول تورات: گواه ظلم, #1 Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsSorooshan Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsخوابهای مامان Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Reviews for تسخیر
0 ratings0 reviews
Book preview
تسخیر - Nima Shahsavari
توضیحات کتاب
سخنی با شما
به نام آزادی یگانه منجی جانداران
بر خود وظیفه میدانم تا در سرآغاز کتابهایم چنین نگاشتهای به چشم بخورد و همگان را از این درخواست باخبر سازم.
نیما شهسواری، دست به نگاشتن کتبی زد تا بهواسطه آن برخی را به خود بخواند، قشری را به آزادگی دعوت کند، موجبات آگاهی برخی گردد و اینچنین افکارش را نشر دهد.
بر خود، ننگ دانست تا بهواسطه رزمش تجارتی برپا دارد و این رزم پاک را به ثروت مادی آلوده سازد.
هدف و آرمان، من از کسی پوشیده نیست و برای دانستن آن نیاز به تحقیق گسترده نباشد، زیرا که هماره سخن را ساده و روشنبیان داشتم و اگر کسی از آن مطلع نیست حال دگربار بازگو شود.
بپا خواستم تا برابر ظلمهای بیکران خداوند، الله، یهوه، عیسی، انسان و یا هر نام دیگری که غایت و هدف را هماره باقدرت تلاقی داده است، فریاد برآورم و آزادی همه جانداران را فراهمسازم. رهایی جاودانی که دارای یک قانون است و آن احترام و آزار نرساندن به دیگر جانداران، گیاهان، حیوانات و انسانها است.
بر خود ننگ میدانم که در راستای رسیدن به این هدف والا که همانا آزادی است قانون رهایی را نقض و باعث آزار دگر جانداران شوم.
با مدد از علم و فناوری امروزی، میتوان راه گذشتگان را در پیش نگرفت و دگر چون گذشته برای نشر کتب از کاغذ استفاده نکرد، زیرا که این کاغذ از تن والای درختان زیبا غارت شود و موجبات مرگ این جاندار و تخریب طبیعت را حادث گردد.
من خود هیچگاه نگاشتههایم را بر کاغذ، جان درخت نشر ندادم و تنها خواستهام از ناشران کتب نشر ندادن این نگاشتهها بر کاغذ است. حال چه از روی سودجویی و چه برای ترویج و اطلاعرسانی.
امروز میتوان با بهرهگیری از فناوری در برابر مرگ و تخریب درختان این جانداران والا ایستادگی کرد، پس اگر شما خود را مبلغ افکار آزادگی میدانید که بیشک بیمدد از این نگاشته نیز هیچگاه به قتل طبیعت دست نخواهید زد. اگر هم تنها هدفتان سودجویی است و بر این پیشه پا فشارید بیبهره از کشتار و قتلعام درختان میتوانید از فناوری بهره گیرید تا کردارتان از دید من و دیگر آزاد اندیشان بهحق و قابلتکریم گردد.
به امید آزادی و رهایی همه جانداران
C:\Users\UROMSYSTEM\Desktop\pic of book\امضا\نمتمنتمنت.jpgفصل اول
هوا گرم بود و از آسمان گویی آتش به زمین میبارید، تابستان بود و آسمان، از این گرمای جانفرسا به اشک آمده و زمین در خون خود میسوخت و میساخت،
در میان همین هوای آتشگون و در میان اتاق خانهای قدیمی صدای گریههای کودکی به آسمان میرفت،
حاج محمد کمی دورتر، بیرون اتاق و میان حیاط مدام زیر لب ذکر میگفت و نام خداوند سبحان و بزرگ را به زبان میآورد،
از خدا میخواست تا فرزندی مؤمن و سالم به او عطا فرماید، پر بیراه نبود که هر از چند گاهی در میان این ذکرها و دعاها از خداوند بزرگ طلب فرزند ذکور کند و در کنار سلامت و تدین از خداوند بخواهد تا به آخر او را دارای فرزند ذکوری کند
شاید میخواست تاج و تحتش را به او بسپارد، شاید به دنبال نسبی بود تا نام بلندآوازه خانوادگی را به همراه خود داشته باشد حافظ این نام و آوازه گردد، شاید بعد از این چهار فرزند دختری که آورده بود دیگر از زخمزبانهای اطرافیان به تنگ آمده بود، هر چه که بود هر از چند گاهی در میان نام بردن اسامی ائمه و بزرگان دین در میان راز و نیازهایش با خداوند کریم از او طلب فرزند ذکور میکرد،
در میان اتاق جایی که مادر فریاد میزد و از درد به خود میپیچید همه میدانستند که او از حاج محمد فراتر و بالاتر میخواهد تا خداوند رئوف به او فرزند ذکوری عطا کند، از سخنان همه به تنگ آمده بود از همه بیشتر از زخمزبانهای همسرش،
اما حاج محمد که هیچگاه به او چیزی نمیگفت، او همواره از بودنشان در کنار یکدیگر ابراز شادی و شعف میکرد، اما همواره فاطمه تمامی رفتارهای حاج محمد را به زخم زبانه در میان افکارش بدل میکرد، با آنکه به او چیزی نمیگفت اما رفتارش برای فاطمه کافی بود که همهی دنیا بر سرش خراب شود، بعد از چندی ساعت بغض کردن، به خلوت برود و به خود لعن و نفرین بفرستد که تا چه اندازه همسر بی چشم و رویی است و این کلنجار به طول تمام این سالها پس از آن اتفاق شوم برایشان تکرار مکررات شود،
اتفاق شومی که فاطمه در روزهای اول وقوعش شادمان بود،
آن روزها که او اولین فرزند خود را باردار شد، همه و همه از حاج محمد تا پدر و مادر محمد و تمام بستگان دور و نزدیک و خود و همسر چشم به راه آمدن پسری لایق همچون حاج محمد بودند اما همه چیز در چشم برهم زدنی تغییر کرد، در آن روزهای اول فاطمه خیلی خوشحال بود چرا که از ابتدا دختر را بیشتر دوست داشت، همواره دوست داشت تا دختر بچهی خود را در آغوش بگیرد، ساعتها موهایش را شانه بزند، برایش داستانها بگوید اما بعد از چندی تمام این آرزوها رنگ باخت و چهرهی تازهای به خود گرفت، اتفاقات پشت سر هم رخ داد، هر بار برایش سختتر و سختتر از بار پیش و هر روز دایرهای تنگتر و تنگتر به دور گردنش احساس میکرد و همیشه در انتظار خفه شدن بود،
از زخمزبانها و کنایههای دوستان و همسایهها تا سختترین زخمزبانها و نیشها که از آن مادر حاج محمد بود،
زنی که پسر نزاید زن نیست
بیچاره فرزندم که عمرش به پای تو تباه شده است
داغ دیدن وارث به دلمان خشکید و تا آخرت این ننگ به پیشانیمان خواهد ماند
تو اگر زن بودی برای همسرت همسری دستوپا میکردی تا این نام خانوادگی و اصالت را حفظ کند
نگران نباش اگر همسر را خودت بجویی در آینده خدمتگزار خودت خواهد بود
وای که زنگ این صدا و این واژگان خواب شب را به چشمان فاطمه تباه میکرد و حال دیگر حتی در میان درد و فغان بیپروا فریاد میزد و از خدای غفور فرزند ذکور میطلبید
پایان این نالهها و فغانها مرهمت پروردگار آسمانها بود که چشمانشان را به چهرهی فرزندی ذکور روشن کرد تا زندگی خویش را تغییر دهند و باز هم سپاس گذار این بزرگی و عظمت خداوند باشند که از آزمون سخت الهی سربلند بیرون آمدهاند
در میان همین راز و نیازها، همین نالهها و فغانها در میان تمام این آرزوها و فرار از زخمزبانها در میان تمام این حالات بود که علی چشم به جهان گشود
علی بن محمد پا به زمین نهاد و پدر را از بودن و دیدنش غرق در شادی و شعف کرد
حال زمان بودن در کنار فاطمه بود همه از هر جا، از مهر خداوند و پاکی دل فاطمه میگفتند به بالینش میآمدند و تبریک بر تمام صبرهای او میخواندند، فاطمه گاه شاد و سرمست بود و گاه بر دیگران فخر میفروخت و به خویشتن میبالید.
با تمام این اوصاف و در میان تمامی این کلنجارها، علی چشم به جهان گشود و اولین تابستان و گرمای جانفرسا را تجربه کرد، حاج محمد برای اولین بار او را در آغوش کشید و به آرامی او را در میان آغوشش فشرد آرام درون گوشش اینگونه خواند:
تو ادامه دهندهی راه پدر خواهی بود
با آنکه اصرار بود تا دیگری نغمهی اذان به گوشش بخواند اما حاج محمد دوست داشت تا این نغمهی الهی را برای اولین بار، خویشتن به گوش فرزندش بگوید و او را با این کلام قدسی آشنا سازد و او را آمادهی آیندهی نزدیکش کند،
نغمهی اذان به گوش علی خوانده شد و علی چشم بر این جهان با تمام فراز و فرودها گشود
فاطمه و محمد چند سالی بود که با هم ازدواج کرده بودند و با تمام فشارها که از سوی سایرین به زندگی مشترکشان میآمد باز هم در کنار هم بودند حاج محمد مرد با نفوذی بود و برایش تصاحب زنان بیشتر کاری سهل بود لیکن او تمایلی به این کار نداشت و دوست داشت همین خانواده را گسترش دهد حال به نهای آرزوهای خود رسیده بود و فشارها از دوشش خالی میشد حال علی در زندگی او گام نهاده تا این وراثت و این خون آبا و اجدادی را حفظ کند خونی که برای او و خانوادهاش کسب احترام و ارزش میکرد
برخی او را سید خطاب میکردند و از بعد رفتن به خانهی خدا بیشتر او را حاج محمد خطاب میکردند، او خود را رهروی راه خداوندی میدانست و بعد از اتمام دروس حوزوی و تکمیل این طریقت، دانش شریعت به عنوان قاضی بر شهر حکومتها میراند
صحبتش حجت و یقین بود، از این مرتبه گاه به وحشت میافتاد، فاطمه گاه و بیگاه نجواهای این وحشت را در میان نمازهای شب همسرش میجست و اشکها و فریادهای او را بسیار با خدا شنیده بود، خودش هم از خداوند سبحان به سختی میترسید و این تدین تصویر شده را میستود، میدانست راه سلوک او همین خضوع و خشوع در برابر عظمت خداوندی است و آنگاه که حاج محمد را در این به خاک افتادنها میدید حجت برایش تمام میشد که این بزرگی ستودنی است
مردی با آن قدرت، ارزش و اعتبار هر شب در برابر خالق زمین و آسمانها به خاک میافتاد و بزرگی و جلالش را میستود و میدانست این مرتبهای فراتر از سلوک و رسیدن به پیشگاه ابدی و ازلی خداوند است.
باید این دوران نقاهت و بیماری به پایان میرسید که این خانه و این فرزندان