دمحمحیسم
By Nima Shahsavari and نیما شهسواری
2/5
()
About this ebook
کتاب دمحمحیسم
اثر نیما شهسواری
بخشی از متن کتاب
در زمانهای بسیار دور در نزدیکی روستایی کم بضاعت و کمجمعیت دختری در خانوادهای مذهبی زندگی میکرد
او در خانوادهای چشم به جهان گشوده بود که بیشتر زمان عمرشان را مشغول عبادت خداوند بودند
پدرش از روحانیون و مراقبان خانهی خدا بود و مادر در کارهای نظافتی همان خانهی مقدس مشغول بود و دختری که تنها فرزند آنها به حساب میآمد
از همان ابتدا به کار کردن در کنار پدر و مادر مشغول شد و وظیفهی حفاظت و نظافت از این مکان مقدس را بر عهده گرفت
آنها میان مردمان آبادی دارای احترام و اعتباری ویژه بودند، هرچند که از لحاظ مال و منال از دنیا بهرهی چندانی نبرده بودند، لیک به واسطهی خدمت در راه خدا عزت و احترامی از اهالی آن روستا و مردمان کسب کرده بودند، آنها بیشتر روزهایشان، ماههایشان و سالهایشان را در میان خانهی خدا در حال انجام وظیفه بودند
هر ازگاهی خیلی دور و طولانی برای تفریح به اطراف روستا میرفتند تا اوقاتی را به فراغت و شادی بگذرانند شاید در یکی از همین گشت و گذارها بود که او را دید، آری در همین زمانها بود که او را از دور در میان باد و نسیمی در بیشهزاری دید و باد میان موهایش افتاد رقص خوشآهنگی به سیمایش داده بود
در میان این بیشهزار با آمدن آن نسیم و رقص موهای او در آسمان بود که آن مرد دلش را میان همان بیشهزار جا گذاشت
Nima Shahsavari
Nima Shahsavari He is an Iranian poet and writer He was born in 1990 in Mashhad. His writings include 41 volumes of books in the form of research works, novels, stories, articles and poems. Most of the themes of his works are about belief in life and equality, freedom, and critique of power He started writing at the age of 15 and at the age of 32 he published all his works in cyberspace To access the works of Nima Shahsavari, refer to Idealistic World website www.idealistic-world.com
Read more from Nima Shahsavari
کیمیا Rating: 5 out of 5 stars5/5شهر سوخته Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقیام Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتهمینه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsداستانهای سیاه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقلمرو آرمانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسلاح صلاح صلح Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدیالوگ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدَوَران Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsفریاد Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکاخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسبوعیت Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجورم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسرگردانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsطغیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآلت پرستان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقضاوت خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمرداب Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsحیجان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآفکینش Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsناجی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاغوا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمرام نامه Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرویا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتسخیر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتمدن Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsزیبای نهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Related to دمحمحیسم
Related ebooks
ناجی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمرداب Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsتسخیر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsفریاد Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsزیبای نهان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجورم Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگیلیاد: مریلین رابینسون, #1 Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدَوَران Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسبوعیت Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsFor All of Us Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقلمرو آرمانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآفکینش Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsسلاح صلاح صلح Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsآلت پرستان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsقضاوت خدا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsاغوا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکاخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرویا Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsجهان آرمانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsکوه معطر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدارالمجانین Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsحیجان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsطغیان Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsرسوخ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدرهی میلر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsارواح پیر Rating: 1 out of 5 stars1/5سرگردانی Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsخانه: مریلین رابینسون Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsگریس نادر ذخیره شده برای یک هدف Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsThe 48 Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Reviews for دمحمحیسم
1 rating0 reviews
Book preview
دمحمحیسم - Nima Shahsavari
توضیحات کتاب
سخنی با شما
به نام آزادی یگانه منجی جانداران
بر خود وظیفه میدانم تا در سرآغاز کتابهایم چنین نگاشتهای به چشم بخورد و همگان را از این درخواست باخبر سازم.
نیما شهسواری، دست به نگاشتن کتبی زد تا بهواسطه آن برخی را به خود بخواند، قشری را به آزادگی دعوت کند، موجبات آگاهی برخی گردد و اینچنین افکارش را نشر دهد.
بر خود، ننگ دانست تا بهواسطه رزمش تجارتی برپا دارد و این رزم پاک را به ثروت مادی آلوده سازد.
هدف و آرمان، من از کسی پوشیده نیست و برای دانستن آن نیاز به تحقیق گسترده نباشد، زیرا که هماره سخن را ساده و روشنبیان داشتم و اگر کسی از آن مطلع نیست حال دگربار بازگو شود.
بپا خواستم تا برابر ظلمهای بیکران خداوند، الله، یهوه، عیسی، انسان و یا هر نام دیگری که غایت و هدف را هماره باقدرت تلاقی داده است، فریاد برآورم و آزادی همه جانداران را فراهمسازم. رهایی جاودانی که دارای یک قانون است و آن احترام و آزار نرساندن به دیگر جانداران، گیاهان، حیوانات و انسانها است.
بر خود ننگ میدانم که در راستای رسیدن به این هدف والا که همانا آزادی است قانون رهایی را نقض و باعث آزار دگر جانداران شوم.
با مدد از علم و فناوری امروزی، میتوان راه گذشتگان را در پیش نگرفت و دگر چون گذشته برای نشر کتب از کاغذ استفاده نکرد، زیرا که این کاغذ از تن والای درختان زیبا غارت شود و موجبات مرگ این جاندار و تخریب طبیعت را حادث گردد.
من خود هیچگاه نگاشتههایم را بر کاغذ، جان درخت نشر ندادم و تنها خواستهام از ناشران کتب نشر ندادن این نگاشتهها بر کاغذ است. حال چه از روی سودجویی و چه برای ترویج و اطلاعرسانی.
امروز میتوان با بهرهگیری از فناوری در برابر مرگ و تخریب درختان این جانداران والا ایستادگی کرد، پس اگر شما خود را مبلغ افکار
آزادگی میدانید که بیشک بیمدد از این نگاشته نیز هیچگاه به قتل طبیعت دست نخواهید زد. اگر هم تنها هدفتان سودجویی است و بر این پیشه پا فشارید بیبهره از کشتار و قتلعام درختان میتوانید از فناوری بهره گیرید تا کردارتان از دید من و دیگر آزاد اندیشان بهحق و قابلتکریم گردد.
به امید آزادی و رهایی همه جانداران
C:\Users\UROMSYSTEM\Desktop\pic of book\امضا\نمتمنتمنت.jpgکودکی
در زمانهای بسیار دور در نزدیکی روستایی کم بضاعت و کمجمعیت دختری در خانوادهای مذهبی زندگی میکرد، او در خانوادهای چشم به جهان گشوده بود که بیشتر زمان عمرشان را مشغول عبادت خداوند بودند.
پدرش از روحانیون و مراقبان خانهی خدا بود و مادر در کارهای نظافتی همان خانهی مقدس مشغول بود و دختری که تنها فرزند آنها به حساب میآمد، از همان ابتدا به کار کردن در کنار پدر و مادر مشغول شد و وظیفهی حفاظت و نظافت از این مکان مقدس را بر عهده گرفت.
آنها میان مردمان آبادی دارای احترام و اعتباری ویژه بودند، هرچند که از لحاظ مال و منال از دنیا بهرهی چندانی نبرده بودند، لیک به واسطهی خدمت در راه خدا عزت و احترامی از اهالی آن روستا و مردمان کسب کرده بودند، آنها بیشتر روزهایشان، ماههایشان و سالهایشان را در میان خانهی خدا در حال انجام وظیفه بودند، هر ازگاهی خیلی دور و طولانی برای تفریح به اطراف روستا میرفتند تا اوقاتی را به فراغت و شادی بگذرانند
شاید در یکی از همین گشت و گذارها بود که او را دید، آری در همین زمانها بود که او را از دور در میان باد و نسیمی در بیشهزاری دید و باد میان موهایش افتاد رقص خوشآهنگی به سیمایش داده بود، در میان این بیشهزار با آمدن آن نسیم و رقص موهای او در آسمان بود که آن مرد دلش را میان همان بیشهزار جا گذاشت
اندام تنومندی داشت، موهایش روی پیشانی ریخته لخت و روشن بود، با هر ضربه که به تنهی چوب میزد، موهایش تکان میخورد و عرق بر اندامش مینشست، اما این دلبریها را دختر ندید و تنها پسر بود که با دیدن او جانش را به جان او پیوند زد و دختر حتی متوجه حضور او هم نشد.
دختر آرام بود، کنجکاوی نمیکرد و شاید به واسطهی زندگی در شرایطی یکسان و یکنواخت اینگونه بار آمده بود، وقتی به طبیعت میرفتند، آرام در گوشهای مینشست و ساعتها به منظرهای خیره میماند و هیچگاه حواسش به دور و اطراف نبود و همین باعث شد تا در آن روز هم از دیدن آن پسر بهرهای نبرد، حتی او را ندیده باشد و تنها پسر از دیدن او لرزهای به جانش حس کند
پسر او را دید و دنیایش را در وصال با او یافت، او که از دیربازی کهنهتر همیشه در حال کارکردن بود همیشه از نان و دسترنج خود سیر شده و به دیگران و خانوادهاش بهرهها رسانده هماره به عنوان مردی که بر پای خویش ایستاده و به خود متکی است دوست دارد که زندگیاش را با او تقسیم کند،
از سالیان دورتر نجاری میکرد، گویی آنها همگی و خانوادگی نجار بودند، پدرش هم نجار بود و پدربزرگش هم نجار و نقل بود که نسل اندر نسل نجارند، این تجارت موروثی باید که میانشان تا آخرالزمان ادامه یابد و حال این نجار جوان که دل و دنیایش را میان زلفهای آن دختر جای گذاشته بود بر آن شد تا هر چه زودتر به وصال با دختر برسد.
این روستا آن قدر کوچک بود که او از همان ابتدا با دیدن پدر دختر بفهمد که آنها کیستاند و برای در میان گذاشتن این موضوع با پدر و مادرش هیچ ترسی نداشته باشد چرا که آنها خانوادهای معقول و شریف بودند و شاید خیلیها در آن روستا دوست داشتند با آنها وصلت کنند، دست کم میان همهی روستا و مردمانش این باب بود که آنان مراقبان و محافظان خانهی خدایند و چه کسی شریفتر از آنکه از خانهی خدا نگهداری کند، از این رو بود که با مطرح کردن موضوع از سمت پسر به سرعت تشریفات عروسی و ازدواج آغاز شد،
هر دو خانواده از این وصلت راضی بودند،