Discover millions of ebooks, audiobooks, and so much more with a free trial

Only $11.99/month after trial. Cancel anytime.

. راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی: ترجمه :زی . زاگرس
. راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی: ترجمه :زی . زاگرس
. راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی: ترجمه :زی . زاگرس
Ebook754 pages6 hours

. راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی: ترجمه :زی . زاگرس

Rating: 0 out of 5 stars

()

Read preview

About this ebook


  • کتاب راه هنرمند نوشته حولبا کارون، راهنمایی جامع برای شکوفایی خلاقیت درونی شما است. این کتاب بر پایه این باور است که همه ما خلاقیت ذاتی داریم، اما ممکن است به دلیل ترس، تردید یا موانع دیگر، از آن غافل شده باشیم.
    • موانع خلاقیت خود را شناسایی و از بین ببرید.
    • با کودک خلاق درونی خود ارتباط برقرار کنید.
    • اعتماد به نفس خود را در زمینه خلاقیت افزایش دهید.
    • فرآیند خلاقیت را در زندگی روزمره خود جاری کنید.
    • مقاومت در برابر خلاقیت
    • بازیابی خلاقیت دوران کودکی
    • اهمیت نظم و انضباط در خلاقیت
    • نقش شهود در خلاقیت
    • غلبه بر ترس از شکست
    • یافتن و پرورش ایده‌های خلاق
    • همه کسانی که به دنبال شکوفایی خلاقیت خود هستند.
    • هنرمندان، نویسندگان، و خلاقان در هر زمینه
    • افرادی که به دنبال ایجاد تغییر در زندگی خود هستند.
    • کسانی که به دنبال یافتن معنای زندگی از طریق خلاقیت هستند.
    • این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است.
    • نسخه‌های چاپی و الکترونیکی کتاب در دسترس هستند.
    • کتاب راه هنرمند مورد استقبال بسیاری از خوانندگان و منتقدان قرار گرفته است.
  • در این کتاب، کارون با ارائه تمرینات عملی و راهکارهای کاربردی، به شما کمک می‌کند 
Languageفارسی
Publishershahin book
Release dateMar 23, 2024
ISBN9791223020913
. راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی: ترجمه :زی . زاگرس

Related to . راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی

Titles in the series (1)

View More

Related ebooks

Reviews for . راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی

Rating: 0 out of 5 stars
0 ratings

0 ratings0 reviews

What did you think?

Tap to rate

Review must be at least 10 words

    Book preview

    . راه هنرمند از جولیانا کامرون ترجمه فارسی - کامرون جولیانا

    ARTIST’S way

    مسیر هنرمند

    از جولیانا کامرون

    ترجمه :زی . زاگرس

    فهرست مطالب

    صفحه عنوان

    صفحه حق چاپ

    فداکاری

    معرفی

    هفته 1 - بازیابی احساس ایمنی

    هفته 2 - بازیابی حس هویت

    هفته 3 - بازیابی حس قدرت

    هفته 4 - بازیابی حس درستکاری

    هفته 5 - بازیابی حس امکان

    هفته 6 - بازیابی حس فراوانی

    هفته 7 - بازیابی حس اتصال

    هفته 8 - بازیابی حس قدرت

    هفته 9 - بازیابی حس شفقت

    هفته 10 - بازیابی حس محافظت از خود

    هفته 11 - بازیابی احساس خودمختاری

    هفته 12 - بازیابی حس ایمان

    فهرست

    * **مسیر هنرمند: پرسش و پاسخ**

    * **راهنمای خوشه‌های خلاقانه**

    * **ضمیمه: مخلوط خوراکی** (احتمالاً منظور مجموعه‌ای از منابع مفید باشد)

    * **فهرست مطالعه**

    * **فهرست موضوعی**

    * **درباره نویسنده**

    همچنین نوشته‌شده توسط جولیا کامرون

    # غیرداستانی

    * مسیر هنرمند

    * دفترچه صفحات صبحگاهی مسیر هنرمند

    * دفتر قرار ملاقات هنرمند (با تصویرسازی الیزابت کامرون)

    * رگه طلا

    * حق نوشتن

    * خدا شوخی‌بردار نیست

    * ملزومات: راهنمای عیب‌یابی برای مشکلات خلاقانه (با تصویرسازی الیزابت کامرون)

    * خدا سگ وارونه نوشته می‌شود (با تصویرسازی الیزابت کامرون)

    * گام‌های قلبی

    * برکات

    * گذارها

    * الهامات: مراقبه‌هایی از مسیر هنرمند

    * زندگی نویسنده: بینش‌هایی از حق نوشتن

    * مسیر هنرمند در کار (با مارک برایان و کاترین آلن)

    * مستی پول، هوشیاری پول (با مارک برایان)

    # داستانی

    * ذرت بوداده: داستان‌های هالیوود

    * اتاق تاریک

    # نمایشنامه‌ها

    * زندگی‌های عمومی

    * حیوان روی درختان

    * چهار گل رز

    * عشق در منطقه غیرنظامی

    * آوالون (یک موزیکال)

    * تبارنامه

    * واسطه بزرگ (یک موزیکال)

    * شهرک سینمایی (یک موزیکال)

    * نبراسکا عادی (یک موزیکال)

    # شعر

    * دعاهایی برای کوچولوها

    * دعاهایی برای روح‌های طبیعت

    * حیوان آرام

    * این زمین (همچنین آلبومی با تیم وثر)

    # فیلم سینمایی (به‌عنوان نویسنده و کارگردان)

    * اراده خدا

    درباره انتشارات تارچر/پاتنام

    درباره پنگوئن پاتنام = شرکت انتشاراتی

    حق تکثیر

    اطلاعات کتابخانه کنگره

    درباره این کتاب

    درباره نسخه الکترونیکی

    درباره وب‌سایت پنگوئن پاتنام

    فهرست قدردانی از مسیر هنرمند من

    در این مرحله، بیش از یک‌میلیون نفر در این زمینه مشارکت داشته‌اند..این ویک جنبش واقعیست . بااین‌حال، افرادی هستند که بدون آن‌ها ایمنی و رشد آن ممکن نبود. مایلم در اینجا از برخی از آن‌ها تشکر کنم.

    جرمی تارچر، به خاطر انتشار آثارم، ویرایش و مراقبت از آن با درخشش و بینش مشخصش.

    جوئل فوتینوس، برای پرورش و مراقبت از بدنه کاری من - نه‌تنها کار من، بلکه عمیق‌ترین قلب و واقعی‌ترین رؤیاهای من را با وضوح و قدرت به دست آورد.

    مارک برایان، از مبارزه برای محافظت و دفاع از مجموعه کارهایم، به خاطر تفکر خلاقانه و زویایی و توانایی او برای درک و بخشش مسیرهای متداول و لزوماً متفاوت ما سپاسگزارم.

    دخترم، دومنیکا کامرون اسکورسیزی، به خاطر اشتراک مادرش و تحمل فشارهای دوگانه شهرت نسل دوم و استعداد درجه‌یک. از اینکه همیشه هنرمند و فردی هستم که می‌خواهم برایش کتاب‌های خوب و مفید بنویسم سپاسگزارم. با تحسین برای زیرکی، لطافت، و جرت خلاقانه او.

    اما لای ولی، با قدردانی از قدرت بینایی و اعتقاد جسورانه و متهورانه‌اش در کارش با موسیقی و کتاب‌های من. یک دوست واقعی، نه‌تنها برای خلاقیت، بلکه برای روی‌ها و آرزوهای من. از طریق آشنا شدیم مسیر هنرمند و موزیکال منآوالون،و در چهار سال گذشته از ترکیب مسیر هنرمند به‌عنوان همکاران موسیقی لذت برده‌اند.

    سوزان شولمن، با تشکر از سالهای طولانی ازخودگذشتگی و تعهد به مسیر هنرمند،با تحسین برای بینش او و با فروتنی برای شجاعت او در طول آزمایش‌های موازی و دشوار ما.

    با تشکر از بت بلک و شرکت، برای برگزاری یک دوره ثابت به‌عنوان مسیر هنرمند،و من خودم رشد کردم و شروع کردم.

    با قدردانی از دیوید گراف، برای نوشتن و تفکر خوبش.

    به یوهانا تانی، برای تدوین برازنده و دقیقش.

    و به سارا کاردر، برای کمک ماهرانه و دقیق او فراتر از وظیفه - هر سه این روح خلاق.

    جیمز ناو، برای وفاداری و سخاوتش به‌عنوان یک شریک آموزشی طولانی‌مدت.

    و از گروه ویتر، تشکر ویژه‌ای برای درخشش موسیقی و همکاری خلاقانه و آموزشی او در طول سال‌ها و پروژه‌های متعدد.

    همچنین از Mauna Eichner و Claire Vaccaro به خاطر کار طراحی الهام گرفته و دقیقشان تشکر می‌کنم، و همیشه به یاد داشته باشید که فرم از عملکرد پیروی می‌کند - تا کتاب‌های من فرمول هنرمند را تجسم بخشند - زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی است.

    همچنین همیشه از خواهرم و همکار مکررم، هنرمند خوب و کاریکاتوریست لیبی کامرون، که هوش و ذکاوت او به من اجازه داد ابزارهای اضافی برای حمایت ایجاد کنم، سپاسگزارم.مسیر هنرمند.او به‌خوبی این حقیقت را می‌داند که خنده بهترین دارو است و به من کمک کرد تا کمک‌های اولیه خلاقانه را با یک قاشق شکر انجام دهم تا دارو کم شود. عمیق‌ترین تشکر من برای کار الهام‌بخش او کتاب تاریخ هنرمند، لوازم، املای خداgod=dog سگ به عقب،و آینده چگونه هنر نکنیم- یا هر چیز دیگری که واقعاً مهم است.

    از سونیا شوکت و لری لونرگان به خاطر عشق و وضوح دیدشان که تلاش می‌کردم رؤیاهای بزرگ را از دانه‌های کوچک به ثمر برسانم سپاسگزارم.

    به ادموند تاول و رابرت مک‌دونالد، به خاطر خلاقیت و جوانمردی‌شان که هم از من محافظت کردند و هم از من الهام گرفتند تا همه اشکال کار خلاقانه‌ام را انجام دهم.

    درنهایت، می‌خواهم از کسانی که پیش از من رفته‌اند و مسیر را به من نشان داده‌اند، به‌ویژه جولیانا مک کارتی، مکس شوالتر، جان نیولند، و همه‌کسانی که فانوس معنوی در دست دارند تا مسیر هنرمند ما را با هنرمندی و سخاوت خود روشن کنند، تشکر کنم.

    این منبع به مارک برایان تقدیم شده است. مارک از من خواست تا آن را بنویسم، به شکل دادن آن کمک کرد و به طور مشترک آن را آموزش داد. بدون او وجود نخواهد داشت.

    مقدمه‌ای بر دهم

    نسخه سالگرد مسیر هنرمند

    هنریک معامله معنوی است.

    هنرمندان رؤیایی هستند. ما به‌طورمعمول نوعی ایمان را تمرین می‌کنیم، به‌وضوح می‌بینیم و به سمت یک هدف خلاقانه حرکت می‌کنیم که در دوردست می‌درخشد - اغلب برای ما قابل‌مشاهده است، اما برای اطرافیان ما نامرئی است. به خاطر سپردن آن سخت است، اما این کار ماست که بازار را ایجاد می‌کند، نه بازار که کار ما را ایجاد می‌کند. هنریک عمل ایمانی است و ما به تمرین آن می‌پردازیم. گاهی ما را به نیابت به زیارت می‌خوانند و مانند بسیاری از زائران، حتی در پاسخ به آن، به آن شک می‌کنیم. اما پاسخ می‌دهیم.

    من روی یک میز چینی لاکی سیاه می‌نویسم که از غرب از طریق رودخانه هادرون به سمت آمریکا نگاه می‌کند. من در سواحل غربی منهتن هستم، کشوری که برای خودش کشوری است، و کشوری که الآن در آن زندگی می‌کنم، و صفحه‌ای به صحنه، روی موزیکال‌های کنسولی کار می‌کنم. منهتن جایی است که خواننده‌ها در آن حضور دارند. ناگفته نماند برادوی. من اینجا هستم زیرا هنر مرا به اینجا رساند. مطیع، آمدم.

    در این متن، نویسنده، که یک هنرمند است، در مورد ماهیت هنر و جایگاه هنرمند در جامعه صحبت می‌کند.

    نویسنده ابتدا می‌گوید که هنرمندان رؤیایی هستند. این بدان معناست که آن‌ها به دنبال چیزی فراتر از واقعیت روزمره هستند. آن‌ها به دنبال زیبایی، حقیقت و معنا هستند. آن‌ها به‌وضوح می‌بینند و به سمت یک هدف خلاقانه حرکت می‌کنند که در دوردست می‌درخشد.

    نویسنده سپس می‌گوید که این کار هنرمندان است که بازار را ایجاد می‌کند، نه بازار که کار آن‌ها را ایجاد می‌کند. این بدان معناست که هنرمندان با خلق آثار جدید، نیازهای جدیدی را در جامعه ایجاد می‌کنند. آن‌ها با ارائه چیزهای جدید و نوآورانه، مردم را به تفکر و احساس وا‌می‌دارند.

    نویسنده همچنین می‌گوید که هنریک عمل ایمانی است. این بدان معناست که هنرمندان به‌نوعی ایمان به ارزش کار خود نیاز دارند. آن‌ها باید به این باور داشته باشند که کار آن‌ها مهم است و ارزشمند است.

    نویسنده در ادامه داستانی شخصی از خود تعریف می‌کند. او می‌گوید که اکنون در منهتن زندگی می‌کند و روی موزیکال‌های کنسولی کار می‌کند. او می‌گوید که هنر او را به این نقطه رسانده است. او باایمان به کار خود، به این نقطه رسیده است.

    درمجموع، این متن یک بیانیه قوی در مورد ماهیت هنر و جایگاه هنرمند در جامعه است..

    در اینجا چند نکته تفسیری خاص در مورد متن وجود دارد:

    در جمله هنریک عمل ایمانی است، نویسنده از کلمه ایمان استفاده می‌کند تا اشاره کند که هنرمندان به‌نوعی باور و اعتقاد عمیق به کار خود نیاز دارند. این باور، به آن‌ها کمک می‌کند تا در برابر چالش‌ها و موانعی که ممکن است در مسیر خود با آن مواجه شوند، مقاومت کنند.

    در جمله گاهی ما را به نیابت به زیارت می‌خوانند، نویسنده از استعاره زیارت استفاده می‌کند تا اشاره کند که هنرمندان اغلب احساس می‌کنند که به‌نوعی فراخوانی الهی برای خلق هنر پاسخ می‌دهند. این فراخوانی، آن‌ها را به دنبال اهدافی می‌کشاند که ممکن است برای دیگران غیرقابل درک باشد.

    در جمله من روی یک میز چینی لاکی سیاه می‌نویسم که از غرب از طریق رودخانه هادسون به سمت آمریکا نگاه می‌کند، نویسنده از توصیفات بصری برای ایجاد یک تصویر از خود به‌عنوان یک هنرمند استفاده می‌کند. این تصویر، نشان‌دهنده تعهد او به هنر و خلاقیت است.

    این متن می‌تواند برای هنرمندان و سایر افراد خلاق الهام‌بخش باشد. این متن به آن‌ها یادآوری می‌کند که هنر چیزی بیش از یک سرگرمی یا یک شغل است. هنریک عمل ایمانی است که می‌تواند دنیا را تغییر دهد.

    سرانه، منهتن ممکن است تراکم هنرمندان بیشتری نسبت به هر جای دیگری در آمریکا داشته باشد. در محله من وست ساید، ویولن‌سل به‌اندازه گاوها در آیووا مکرر و بداخلاق است. آن‌ها بخشی از چشم‌انداز اینجا هستند. وقتی پشت ماشین‌تحریر می‌نویسم، به بیرون از چراغ‌ها نگاه می‌کنم، من هم چیزی هستم که منهتن به‌خوبی می‌داند. من در ده بلوک از جایی که ریچارد راجرز، نوجوانی پر از جنب‌وجوش، از یک قله کوتاه بالا رفت تا با پسری کوتاه‌قد که شریک دیرینه‌اش لری هارت شد، ملودی را روی پیانو می‌نویسم. آن‌ها باهم رویای خشک‌سالی و سیل را دیدند.

    آپارتمان من در ریورساید درایو است. در این انتهای باریک جزیره، براده‌ی یک بلوک ناچیز پشت سر من است که در آن‌سوی رودخانه به سمت غرب می‌روم، سیاه جوهری در حال حاضر وقتی خورشید در نوارهای رنگی بالای آن غروب می‌کند. رودخانه وسیعی است، نه‌تنها تاریک، و در یک روز بادخیز - و بسیار زیاد است - آب متلاطم و سفیدپوش است. یدک‌کش‌های قرمزرنگ گیلاسی، مانند سوسک‌ها، پره‌های خود را به درون امواج می‌برند، مسیر خود را به سمت بالا و پایین رودخانه می‌کشند و با پوزه‌های خود رنج‌های بلند را هل می‌دهند. منهتن یک بندر دریایی و فرود رؤیاها است.

    این متن در مورد ماهیت منهتن به‌عنوان یک مرکز هنری و فرهنگی است. نویسنده، که خود یک هنرمند است، در مورد تجربه زندگی و کار در منهتن می‌نویسد.

    در ابتدا، نویسنده اشاره می‌کند که منهتن ممکن است تراکم بیشتری از هنرمندان را نسبت به هر جای دیگر در ایالات‌متحده داشته باشد. او این را با مقایسه فراوانی ویولن‌سل در منهتن با فراوانی گاوها در آیووا نشان می‌دهد. این مقایسه، نشان‌دهنده این است که هنر و موسیقی در منهتن به‌طور گسترده‌ای پذیرفته‌شده و بخشی از زندگی روزمره هستند.

    نویسنده سپس داستانی شخصی از خود تعریف می‌کند. او می‌گوید که در ده بلوک از جایی زندگی می‌کند که ریچارد راجرز، آهنگساز معروف آمریکایی، شروع به کار خود کرد. این اشاره، نشان‌دهنده این است که منهتن یک مکان تاریخی برای هنرمندان بوده است.

    نویسنده سپس به توصیف آپارتمان خود در ریورساید درایو می‌پردازد. او اشاره می‌کند که براده‌ی در پشت سر او قرار دارد و رودخانه هادسون در مقابل او قرار دارد. این توصیف، نشان‌دهنده موقعیت منحصربه‌فرد منهتن به‌عنوان یک مرکز هنری و فرهنگی است.

    در پایان، نویسنده نتیجه می‌گیرد که منهتن یک بندر دریایی و فرودگاه رؤیاها است. این جمله، نشان‌دهنده این است که منهتن یک مکانی است که در آن هنرمندان می‌توانند رؤیاهای خود را دنبال کنند و به موفقیت برسند.

    در اینجا چند نکته تفسیری خاص در مورد متن وجود دارد:

    در جمله سرانه، منهتن ممکن است تراکم هنرمندان بیشتری نسبت به هر جای دیگری در آمریکا داشته باشد، نویسنده از کلمه سرانه استفاده می‌کند تا اشاره کند که این تراکم هنرمندان به جمعیت منهتن نسبت داده می‌شود. این بدان معناست که منهتن به نسبت جمعیت خود، تعداد بیشتری هنرمند دارد.

    در جمله ویولن‌سل به‌اندازه گاوها در آیووا مکرر و بداخلاق است، نویسنده از یک استعاره استفاده می‌کند تا نشان دهد که ویولن‌سل در منهتن بسیار رایج است. این استعاره، نشان‌دهنده این است که ویولن‌سل به‌عنوان یک نماد موسیقی و هنر در منهتن شناخته می‌شود.

    در جمله من در ده بلوک از جایی که ریچارد راجرز، نوجوانی پر از جنب‌وجوش، از یک قله کوتاه بالا رفت تا با پسری کوتاه‌قد که شریک دیرینه‌اش لری هارت شد، ملودی را روی پیانو می‌نویسم، نویسنده از یک اشاره تاریخی استفاده می‌کند تا نشان دهد که منهتن یک مکان تاریخی برای هنرمندان بوده است. این اشاره، نشان‌دهنده این است که منهتن الهام‌بخش بسیاری از هنرمندان بزرگ بوده است.

    در جمله آپارتمان من در ریورساید درایو است. در این انتهای باریک جزیره، برادوی یک بلوک ناچیز پشت سر من است که در آن‌سوی رودخانه به سمت غرب می‌روم، سیاه جوهری در حال حاضر وقتی خورشید در نوارهای رنگی بالای آن غروب می‌کند، نویسنده از توصیفات بصری برای ایجاد یک تصویر از منهتن به‌عنوان یک مکان زیبا و الهام‌بخش استفاده می‌کند. این تصویر، نشان‌دهنده این است که منهتن یک مکانی است که می‌تواند هنرمندان را به خلق آثار هنری زیبا تشویق کند.

    در جمله رودخانه وسیعی است، نه‌تنها تاریک، و در یک روز بادخیز - و بسیار زیاد است - آب متلاطم و سفیدپوش است. یدک‌کش‌های قرمزرنگ گیلاسی، مانند سوسک‌ها، پره‌های خود را به درون امواج می‌برند، مسیر خود را به سمت بالا و پایین رودخانه می‌کشند و با پوزه‌های خود لنج‌های بلند را هل می‌دهند، نویسنده از توصیفات بصری برای ایجاد یک تصویر از رودخانه هادسون به‌عنوان یک مکان قدرتمند و پر جنب‌وجوش استفاده می‌کند. این تصویر، نشان‌دهنده این است که رودخانه هادسون می‌تواند الهام‌بخش هنرمندان برای خلق آثار هنری قدرتمند باشد.

    درمجموع، این متن یک تصویر زیبا و پرشور از منهتن به‌عنوان یک مرکز هنری و فرهنگی ارائه می‌دهد. این متن، نشان‌دهنده این است که منهتن یک مکانی است که در آن هنرمندان می‌توانند رؤیاهای خود را دنبال کنند و به موفقیت برسند.

    منهتن مملو از رؤیاپردازان است. همه هنرمندان خواب می‌بینند و ما با حمل آن رؤیاها به اینجا می‌رسیم. همه ما سیاه‌پوش نیستیم و هنوز سیگار می‌کشیم

    سیگار و نوشیدن مشروبات الکلی سخت، هنوز هم عاشقانه‌های تلخ ضربات سخت را در آپارتمان‌های کوچک پیاده‌روی پر از امید و سوسک‌هایی در محله‌ها به‌قدری بد زندگی می‌کنند که موش‌ها به راه خود ادامه می‌دهند. نه، درست مثل سوسک‌ها، هنرمندان همه‌جا اینجا هستند، خانه‌های پنت‌هاوس - ساختمان خودم نه‌تنها من را با پیانو و ماشین‌تحریرم همراهی می‌کنم، بلکه یک خواننده اپرا هم دارد که مثل یک سخنرانی در دره‌های درونی می‌چرخد. پیشخدمت‌های محله اغلب –نه همیشه–بازیگرهستند،و به‌خصوص دختران همسایه با پای اردکی زیبا می‌رقصند، اگرچه نمی‌توانید لطف آن‌ها را از پیاده‌روی‌هایشان تصور کنید.

    امروز بعدازظهردر کافه ادگار یک فنجان چای نوشیدم، کافه‌ای که به نام ادگار آلن‌پو، نویسنده شهیر، نام‌گذاری شده است. او زمانی در همین محله زندگی می‌کرد و در محله‌ای بالاتر، برون کس، درگذشت.. من به پنجره‌های طبقه همکف لئونارد برنشتاین در داکوتا نگاه کردم و هر بار که از ورودی طاق دار که جان لئون در آن تیراندازی شد، رد می‌شدم، کمی بی‌حس می‌شدم. در این آپارتمان، من در یک بلوک کمی از اقامتگاه‌های دوک الینگتون هستم، و خیابانی هم به نام او وجود دارد. منهتن شهری پر از ارواح است. قدرت خلاق - و قدرت - از دره‌های عمودی آن عبور می‌کند.

    در منهتن بود که برای اولین بار تدریس مسیر هنرمند را شروع کردم. مانند همه هنرمندان - مثل همه ما اگر گوش کنیم - الهام را تجربه می‌کنم. من را برای تدریس دعوت کردند و من به آن تماس تا حدودی با اکراه پاسخ دادم.در مورد هنر من چطور؟تعجب کردم. من هنوز یاد نگرفته بودم که ما تمایل داریم آنچه را که موعظه می‌کنیم تمرین کنیم، در رفع انسداد دیگران، خود را از انسداد باز می‌کنم، و مانند همه هنرمندان، با برخی همراهی‌ها، باروح‌های خویشاوند که جهش‌های ایمانی خویشاوندی انجام می‌دهند، راحت‌تر پیشرفت می‌کنم. من که برای تدریس فراخوانده شده بودم، نمی‌توانستم تصور کنم که آموزش خوب برای من و از طریق من برای دیگران به ارمغان بیاورد.

    در سال ۱۹۷۸ شروع کردم به هنرمندان آموزش دهم که چگونه بعد از «بسته شدن» و «ازکارافتادن» خلاقیتشان، دوباره «بازشوند» و «روی پای خودشان بایستند». ابزارهایی را که از طریق تمرینات خلاقانه‌ام خودم یاد گرفته بودم با آن‌ها به اشتراک گذاشتم. همه‌چیز را تا حد امکان ساده و ملایم نگه می‌داشتم.

    به آن‌ها می‌گفتم: «به یاد داشته باشید، یک انرژی خلاقانه وجود دارد که می‌خواهد از طریق شما خود را بیان کند.»؛ «کار یا خودتان را قضاوت نکنید، بعداً می‌توانید به آن رسیدگی کنید.»؛ «بگذارید خدا از طریق شما کار کند.»

    ابزارهای من ساده بودند و دانش‌آموزانم کم بودند. اما هم ابزارها و هم تعداد دانش آموزان در ده سال بعد به‌طور پیوسته و به‌طور چشمگیری افزایش یافتند. در ابتدا و عمدتاً همیشه، دانش‌آموزان من عمدتاً هنرمندان «بسته» یا «آسیب‌دیده» بودند؛ نقاشان، شاعران، سفالگران، نویسندگان، فیلم‌سازان، بازیگران و کسانی که به‌سادگی می‌خواستند در زندگی شخصی‌شان یا در هر یک از هنرها خلاق‌تر باشند.

    همه‌چیز را ساده نگه می‌داشتم، چون واقعاً ساده بود. خلاقیت مانند علف هرز است، با ساده‌ترین مراقبت دوباره جوانه می‌زند. به مردم یاد دادم که چگونه مواد مغذی و پرورش ساده‌ای را که برای تغذیه‌ی روح خلاقشان نیاز دارند، برای آن فراهم کنند. مردم با ساختن کتاب، فیلم، نقاشی، عکس و بسیاری موارد دیگر پاسخ دادند. اخبار کارم دهان‌به‌دهان پخش شد و کلاس‌هایم به‌راحتی پر می‌شد.

    1.

    در همین حال، من به خلق هنر خودم ادامه دادم. نمایشنامه نوشتم. رمان و فیلم‌نامه نوشتم. در ساخت فیلم‌های بلند، سریال‌ها و داستان‌های کوتاه مشارکت کردم. شعر نوشتم، سپس به هنر پرفورمنس (اجرایی) روی آوردم. با انجام این کارها، ابزارهای خلاقانه بیشتری آموختم، مقالات آموزشی بیشتری نوشتم و سرانجام با اصرار دوستم مارک برایان، مقالات را به‌صورت یادداشت‌های آموزشی و سپس یک کتاب کامل گردآوری کردم.

    من و مارک آرنج به آرنج ایستادیم، کتاب ساده‌ای را که می‌توانستم برای کمک به افراد نیازمند ارسال کنم، چاپ و صحافی کردیم. ما آن را به این شکل برای حدود هزار نفر پست کردیم، که به‌نوبه خود آن را تکثیر و به دوستانشان منتقل کردند. شروع به شنیدن داستان‌های شگفت‌انگیز از بهبودی کردیم: نقاشان نقاشی می‌کردند، بازیگران بازیگری می‌کردند، کارگردانان کارگردانی می‌کردند و افرادی که هیچ شکل هنری خاصی نداشتند شروع به انجام آن فرم هنری می‌کردند که همیشه آرزویش را داشتند. داستان‌هایی از پیشرفت‌های ناگهانی و بیداری‌های تدریجی شنیدیم.

    2

    جرمی پی تارچر، ناشر برجسته‌ی حوزه‌ی خلاقیت و پتانسیل انسانی، پیش‌نویس اولیه‌ی اثر را خواند و تصمیم به انتشار آن گرفت. در همین حال، کتاب را به یک دوره‌ی دوازده‌هفته‌ای تقسیم کردم که هر بخش به موضوع خاصی می‌پرداخت. این کتاب ساده، عصاره‌ی دوازده سال تدریس و بیست سال خلق هنر در اشکال مختلف بود. در ابتدا نام آن را «شفای هنرمند درون» گذاشتم. سرانجام، پس از اندیشیدن زیاد، تصمیم گرفتم آن را « مسیر هنرمند» بنامم. این کتاب خلاقیت را به‌عنوان یک موضوع معنوی توضیح و بررسی می‌کرد. شروع به دیدن معجزات خودم کردم.

    چون زیاد برای تدریس سفر می‌کردم، در مراسم امضای کتاب و مکان‌های عمومی، مردم شروع به دادن سی‌دی، کتاب، ویدیو و نامه‌هایی به من کردند که این فکر را منتقل می‌کرد: «از ابزارهای شما استفاده کردم و این را ساختم، خیلی ممنونم.» متداول‌ترین تعریف من این بود که «کتاب شما زندگی من را تغییر داد»، و آن را از هنرمندان با شهرت کم و زیاد، در مناطق دورافتاده و در خط مقدم بین‌المللی شنیدم. هنرمندان نقاش با استفاده از این ابزارها، از انسداد به برنده شدن در نمایشگاه‌های بزرگ با داوری هیئت‌ژوری رسیدند. نویسندگان از ننوشتن به برنده شدن جوایز امی و گرمی برای کارشان رسیدند. من از قدرت خداوند، خالق بزرگ، برای بازگرداندن قدرت، نشاط و الهام به مسیرهای خلاقانه‌ی فردی، متنوع و متفاوت، احساس فروتنی می‌کردم. زنی در اواسط پنجاه سالگی که نویسنده‌ای با مشکل انسداد بود، به یک نمایشنامه‌نویس برنده جایزه تبدیل شد. یک نوازنده‌ی همراه قدیمی، یک آلبوم تک‌نفره با شکوه را طراحی و اجرا کرد. رویاهای دیرینه‌سال در هر جایی که خالق بزرگ دست به باغبانی می‌زد، شکوفا می‌شد. من قدردانی‌هایی دریافت کردم که به‌طور شایسته متعلق به خدا بود. من مجرایی معنوی برای حقیقت معنوی مرکزی بودم که خالق بزرگ هنرمندان دیگر را دوست داشت و به‌طور فعال به کسانی که خود را برای خلاقیتشان باز می‌کردند، کمک می‌کرد.

    3

    از هنرمندی به هنرمند دیگر، دست‌به‌دست، «مسیر هنرمند» شروع به گسترش کرد. خبر گروه‌هایی در جنگلهای پاناما، در سرزمین‌های دورافتاده استرالیا، و حتی در آن قلب تاریکی دیگر، یعنی «نیویورک‌تایمز»، به گوشم رسید. گروه‌های درویدی، صوفی و بودائی همگی در اصول خلاقانه و ساده‌ی آن زمینه‌ی مشترکی پیدا کردند. «مسیر هنرمند» به اینترنت رسید و گروه‌هایی را تشکیل داد، یا به قول من، «خوشه‌هایی» شبیه مزارع بزرگ خربزه که باریشه‌ها و ساقه‌های رونده‌ی خود اکنون یک گروه را در انگلستان، حالا در آلمان، و گاه گروهی از پیروان یونی در سوئیس تشکیل می‌دادند.

    درویدگرایی .انگلیسی.: Druidry .. معنویت یا دینی نوظهور است که عموماً بر هارمونی، ارتباط، و احترام برای جهان طبیعی تأکید دارد. بیشتر گونه‌های درویدگرایی در جهان معاصر نوعی پگانیسم مدرن هستند، بااین‌حال برخی از درویدهای نخستین خود را مسیحی به‌شمار می‌آوردند. درویدگرایی در آغاز جنبشی فرهنگی بود و بعدها مایه‌ای دینی یا معنوی پیدا کرد. بسیاری از درویدها از معنویت‌های عصر جدید تأثیر پذیرفته‌اند.

    همانند خودِ زندگی، «مسیر هنرمند»، که حالا جنبشی به شمار می‌رفت، با پایداری و حتی ولع به‌پیش می‌رفت. هنرمندانی که به دیگر هنرمندان کمک می‌کردند، به‌سرعت افزایش یافتند. آثار هنری شکوفا شدند، حرفه‌ها آغازشده و باثبات پیش رفتند، و همه این‌ها در میان حمایت دوستان رقم خورد. من شاهدِ مشتاق این ماجرا بودم.

    در همین حال، کتاب‌های «مسیر هنرمند» در برخی از اتوبوس‌های تور درصحنه موسیقی اجباری بود، به‌عنوان دکور صحنه‌ی باهوش در فیلم‌ها گنجانده می‌شد، بین نوه‌ها و پدربزرگ مادرهایی که در دوران کهن‌سالی نیرومندشان شکوفا شده بودند، ارسال می‌شد و به‌عنوان پلی برای بسیاری از هنرمندان موفق برای تغییر محیط و ژانر خلاقانه عمل می‌کرد.

    در مورد خودم، یک رمان، یک مجموعه داستان کوتاه و سه نمایشنامه در میان انتشار هفده کتابم و ادامه‌ی محتاطانه‌ی هر دو کار، خلق هنر و تدریس، جایگاه محکمی پیدا کردند. دانش‌آموزانم جایزه می‌بردند، و من هم همین‌طور. یوتن ریدر، «مسیر هنرمند» را به‌عنوان شاهکاری انتخاب کرد، آلبوم شعری که با تیم وثر ساختم به‌عنوان بهترین موسیقی متن اورجینال انتخاب شد و کتاب‌های آموزشی‌ام همچنان در سراسر آمریکا و جهان در فهرست‌های پرفروش‌ها و انتخاب‌های سردبیر ظاهر می‌شدند. آیا جای تعجب است که من اغلب گیج و مبهوت می‌شدم و از سرعت رویدادها و آدم‌ها غرق می‌شدم؟ این‌یکی از طنزهای زندگی یک نویسنده‌ی مشهور است که تمایل طبیعی ما برای نشستن به‌تنهایی پشت میز به‌طور فزاینده‌ای دشوارتر می‌شود. صفحات صبحگاهی خودم یک منبع ارزشمند و مداوم راهنمایی بودند.

    به من گفته شد که هم به دنبال تنهایی باشم و هم به دنبال همراهی هنرمندان دیگری باشم که مانند من باور داشتند ما همیشه هم توسط خالق بزرگ و هم توسط کسانی که پیش از ما رفته‌اند و «مسیر هنرمند» خود را پیموده‌اند و به همان اشکال هنری که ما دوست داریم، علاقه‌مند بوده‌اند، هدایت می‌شویم. نیروهای برتر در صورت درخواست ما برای کمک آماده‌اند. ما باید آماده‌ی درخواست ماندن، به‌اندازه‌ی کافی پذیرای هدایت شدن و حتی در لحظات بی‌یاوری‌مان، مایل به باور کردن باشیم. خلاقیت عملی مبتنی بر ایمان است و ما باید به آن ایمان وفادار باشیم، مایل به اشتراک‌گذاری آن برای کمک به دیگران و درازای آن، کمک دریافت کنیم.

    بیرون پنجره‌ی من، رو به رودخانه‌ی هادسون، پرنده‌ی بسیار بزرگی در حال اوج گرفتن است.

    چند روزی است که این پرنده را می‌بینم که در بادهای شدیدی که جریان هوای اطراف این جزیره است، در حال پرواز است. برای اینکه عقاب باشد خیلی بزرگ است. شکلش هم شبیه مرغ دریایی نیست. دره هادسون پر از عقاب است، اما در ارتفاع بالاتر. نمی‌توانم باور کنم که این‌یکی باشد، اما به نظر می‌رسد دقیقاً می‌داند چیست: عقاب. اسمش را به زبان نمی‌آورد. آن را به تن پوشیده است. شاید ما به‌عنوان هنرمند چنین پرنده‌هایی هستیم، که خودمان و دیگران ما را با چیز دیگری اشتباه می‌گیرند، سوار بر جریان رؤیاهایمان، در دره‌های تجارت به دنبال چیزی می‌گردیم که از بالا دیده‌ایم. برای هنرمندان، بال و دعا روال عادی کار است. ما باید به فرایند خود اعتماد کنیم، فراتر از نتایج نگاه کنیم.

    هنرمندان در طول قرن‌ها از الهام صحبت کرده‌اند، اعتراف کرده‌اند که خدا با آن‌ها یا فرشتگان صحبت کرده‌اند. در عصر ما، چنین تصوراتی از هنر به‌عنوان یک تجربه معنوی به‌ندرت ذکر می‌شود. بااین‌حال، تجربه اصلی خلاقیت عرفانی است. با گشودن روح خود به روی آنچه باید ساخته شود، خالق خود را ملاقات می‌کنیم.

    هنرمندان در سراسر منهتن در سلول‌های کوچک کار می‌کنند. ما تعهدی شبیه راهبان به کار خودداریم - و مانند راهبان، برخی از ما با رؤیاها ملاقات خواهیم کرد و برخی دیگر روزهای خود را با دانستن اینکه شکوه فقط در دوردست است، در نمازخانه زانو می‌زنیم اما هرگز مورد بازدید تونی، اسکار یا جایزه ملی کتاب قرار نمی‌گیریم. بااین‌حال، صدای آرام و کوچک ممکن است در ما به‌اندازه هرکسی بلند صحبت کند.

    پس دعا می‌کنیم. شهرت برای برخی به ارمغان خواهد آمد. احترام به سراغ همه‌کسانی که کار می‌کنند خواهد آمد. ما به‌عنوان هنرمند، این واقعیت را تجربه می‌کنیم که خدا در جزئیات است. با خلق هنر خود، زندگی هنرمندانه‌ای می‌سازیم. با خلق هنر خود، از نزدیک با دست خالق خود روبرو می‌شویم.

    مقدمه

      وقتی مردم از من می پرسند چه کاره هستم، معمولا جواب می دهم: «نویسنده-کارگردان هستم و این کارگاه های خلاقیت را تدریس می کنم.»

    آخرین مورد آن‌ها را علاقه‌مند می‌کند.

    با چهره‌ای که در آن تمرد با کنجکاوی مبارزه می‌کند، می‌پرسند: «چطور میشه خلاقیت رو یاد داد؟»

    به آن‌ها می‌گویم: «نمی‌تونم. من به مردم یاد می‌دهم خودشان را خلاق کنند.»

    «آه. منظورت اینه که همه ما خلاق هستیم؟» حالا ناباوری و امید با هم کلنجار می‌روند.

    «بله.»

    «واقعا اینو باور داری؟»

    «بله.»

    «پس تو چه کار می‌کنی؟»

    این کتاب، کاری است که من انجام می‌دهم. یک دهه است که کارگاه‌های معنوی برگزار می‌کنم که هدفشان آزاد کردن خلاقیت افراد است. به هنرمندان و غیر هنرمندان، نقاشان و فیلم‌سازان و خانه‌دارها و وکلا – به هرکسی که به زندگی خلاقانه‌تر از طریق تمرین یک هنر علاقه‌مند است، به طور کلی‌تر، به هر کسی که به تمرین هنر زندگی خلاقانه علاقه‌مند است، آموزش داده‌ام. در حین استفاده، آموزش و به اشتراک گذاشتن ابزارهایی که پیدا کرده‌ام، ابداع کرده‌ام، کشف کرده‌ام و به من داده‌اند، شاهد از بین رفتن موانع و متحول شدن زندگی‌ها با فرآیند ساده‌ی درگیر کردن خالق بزرگ در کشف و بازیابی قدرت خلاقیت‌مان بوده‌ام.

    «خالق بزرگ؟ به نظر میاد یه خدای سرخپوستی باشه. خیلی مسیحی به نظر میاد، خیلی عصر جدید، خیلی…» احمقانه؟ ساده‌لوحانه؟ تهدید کننده؟ … می‌دانم. به آن به عنوان تمرینی برای ذهنی باز فکر کنید. فقط فکر کنید، «باشه، خالق بزرگ، هر چی که هست»، و به خواندن ادامه دهید. به خودتان اجازه دهید با این ایده آزمایش کنید که ممکن است یک خالق بزرگ وجود داشته باشد و ممکن است بتوانید از آن برای آزاد کردن خلاقیت خودتان استفاده کنید.

    از آنجایی که «مسیر هنرمند» در اصل یک مسیر معنوی است که از طریق خلاقیت آغاز و تمرین می‌شود، این کتاب از کلمه‌ی خدا استفاده می‌کند. این ممکن است برای برخی از شما بحث‌برانگیز باشد - ایده‌های قدیمی، غیرقابل اجرا، ناخوشایند یا به سادگی غیرقابل باور در مورد خدا را همانطور که با درک «او» بزرگ شده‌اید، تداعی کند. لطفاً سعه‌ی صدر داشته باشید.

    اصلی‌ترین تصوری که در نظر می‌گیرم نیروی زنده است.

    ساموئل تیلور کالریج

    از انسان خواسته می‌شود تا از خودش آن چه قرار است بشود بسازد تا سرنوشت خود را تحقق بخشد.

    من خودم هیچ کاری نمی‌کنم. روح القدس همه چیز را از طریق من انجام می‌دهد.

    ویلیام بلیک

    به خودتان یادآوری کنید که برای موفقیت در این دوره، هیچ مفهوم خدایی ضروری نیست. درواقع، بسیاری از مفاهیم رایج خدایی که داریم، مانع ایجاد می‌شوند. اجازه ندهید که معانی لغات به یک مانع دیگر برای شما تبدیل شود.

    وقتی در این صفحات از کلمه‌ی خدا استفاده می‌شود، می‌توانید به‌جای آن به مفهوم جهت‌دهی یا جریان منظم و خوب فکر کنید. ما درباره‌ی یک انرژی خلاقانه صحبت می‌کنیم. خدا برای بسیاری از ما یک کلیدواژه‌ی مفید است، اما الهه، ذهن، جهان هستی، منبع و نیروی برتر نیز همین‌طور هستند. نکته، نام‌گذاری آن نیست. نکته این است که سعی کنید از آن استفاده کنید. برای بسیاری از ما، فکر کردن به آن به‌عنوان نوعی نیروی الکتریکی معنوی، یک نقطه‌ی شروع بسیار مفید بوده است.

    با رویکرد ساده و علمی آزمایش و مشاهده، به‌راحتی می‌توان ارتباطی عملی با جریان جهت‌دهی منظم و خوب برقرار کرد. هدف این صفحات درگیر شدن در توضیح، بحث یا تعریف آن جریان نیست. برای استفاده از برق نیازی به درک آن ندارید.

    اگر برای شما راحت نیست، آن را خدا ننامید. به نظر می‌رسد نیازی به نام‌گذاری آن نباشد، مگر اینکه آن نام یک کلیدواژه‌ی مفید برای تجربه‌ی شما باشد. وانمود به ایمان نکنید درحالی‌که ایمان ندارید. حتی اگر برای همیشه بی‌خدا یا خداناباور باقی بمانید – اشکالی ندارد. شما همچنان می‌توانید باکار با این اصول، زندگی متفاوتی را تجربه کنید.

    من به‌عنوان هنرمند با هنرمند دیگر، با سفالگرها، عکاسان، شاعران، فیلم‌نامه‌نویسان، رقاصان، رمان‌نویسان، بازیگران، کارگردان‌ها و همچنین باکسانی که فقط می‌دانستند چه آرزویی دارند یا فقط آرزوی خلاق‌تر بودن به هر شکلی را داشتند، کارکرده‌ام. دیده‌ام که نقاشان با انسداد ذهنی نقاشی می‌کنند، شاعران افسرده با زبان‌های مختلف حرف می‌زنند، نویسندگان بالکنت و ناتوانی و معلولیت با سرعت بر روی پیش‌نویس‌های نهایی خودکار می‌کنند. من نه‌تنها به این موضوع ایمان پیداکرده‌ام، بلکه آن را می‌دانم:

    مهم نیست سن شما یا مسیر زندگی‌تان چیست، چه ساختن هنر شغل شما باشد، چه سرگرمی شما یا رویایتان، هرگز برای کار کردن روی خلاقیتتان دیر نیست، خودخواهانه نیست، و احمقانه هم نیست. یک دانش‌آموز پنجاه‌ساله‌ای که «همیشه می‌خواست نویسنده شود» از این ابزارها استفاده کرد و به‌عنوان یک نمایشنامه‌نویس برنده‌ی جایزه ظاهر شد. یک قاضی از این ابزارها برای تحقق آرزوی همیشگی‌اش برای مجسمه‌سازی استفاده کرد. همه‌ی دانش‌آموزان درنتیجه‌ی دوره، هنرمند تمام‌وقت نمی‌شوند. درواقع، بسیاری از هنرمندان تمام‌وقت گزارش می‌دهند که به افراد تمام‌وقت خلاقانه‌تری تبدیل‌شده‌اند.

    از طریق تجربه‌ی خودم – و تجربه‌ی countless (بی‌شمار)  دیگرانی که به اشتراک گذاشته‌ام – به این باور رسیده‌ام که خلاقیت ذات واقعی ماست، انسدادها مانعی غیرطبیعی در برابر فرآیندی هستند که به همان اندازه عادی و معجزه‌آسا است که شکوفایی یک گل در انتهای یک ساقه‌ی سبز باریک. دریافته‌ام که این فرآیند برقراری ارتباط معنوی هم ساده و هم سرراست است.

    اگر دچار انسداد ذهنی خلاقانه هستید - و من معتقدم همه ما تا حدی دچار آن هستیم - این امکان وجود دارد، حتی محتمل است، که بتوانید از طریق استفاده‌ی ارادی از ابزارهایی که این کتاب در اختیار شما قرار می‌دهد، آزادانه‌تر خلق کنید. همان‌طور که انجام حرکات کششی هاتا یوگا باعث تغییر در آگاهی می‌شود، در حالی که تنها کاری که انجام می‌دهید کشش دادن است، انجام تمرین‌های این کتاب نیز باعث تغییر در آگاهی می‌شود، در حالی که «تنها» کاری که انجام می‌دهید نوشتن و بازی کردن است. این کارها را انجام دهید و یک پیشرفت ناگهانی به دنبال خواهد داشت، چه به آن ایمان داشته باشید یا نه. چه آن را بیداری معنوی بنامید یا نه.

    به‌طور خلاصه، تئوری به‌اندازه‌ی خودِ عمل اهمیت ندارد. کاری که شما انجام می‌دهید ایجاد مسیرهایی در ضمیر ناخودآگاهتان است که نیروهای خلاقانه از طریق آن‌ها می‌توانند عمل کنند. هنگامی‌که با پاک‌سازی این مسیرها موافقت کنید، خلاقیت شما پدیدار می‌شود. به عبارتی، خلاقیت شما مانند خون شماست. همان‌طور که خون واقعی بدن فیزیکی شماست و چیزی نیست که شما آن را اختراع کرده باشید، خلاقیت نیز واقعیتی از بدن معنوی شماست و چیزی نیست که شما باید آن را اختراع کنید.

    سفرم خودم

    تدریس کارگاه‌های خلاقیت را در نیویورک شروع کردم. آن‌ها را تدریس کردم چون به من گفته شد آن‌ها را تدریس کنم. یک دقیقه در دهکده‌ی غرب در خیابانی سنگ‌فرش شده با نور زیبای بعدازظهر قدم می‌زدم. لحظه‌ی بعد ناگهان فهمیدم که باید به مردم، گروه‌هایی از مردم، نحوه‌ی رفع انسداد را آموزش دهم. شاید آرزویی بود که در پیاده‌روی شخص دیگری بیرون رانده‌شده بود. مطمئناً گرینویچ ویلیج، نسبت به تقریباً هر جای دیگری در آمریکا، تراکم بیشتری از هنرمندان - با انسداد ذهنی یا بدون آن - دارد.

    «باید انسدادم را برطرف کنم»، شاید کسی نفس عمیقی کشیده و این را گفته باشد.

    «می‌دانم چطور این کار را انجام دهم»، شاید من پاسخ داده باشم، با دریافت سرنخ. زندگی من همیشه شامل دستورات درونی قوی

    Enjoying the preview?
    Page 1 of 1