Discover millions of ebooks, audiobooks, and so much more with a free trial

Only $11.99/month after trial. Cancel anytime.

شیروود
شیروود
شیروود
Ebook81 pages51 minutes

شیروود

Rating: 0 out of 5 stars

()

Read preview

About this ebook

داستان نویسان همواره در طول تاریخ سعی کرده اند به بیان مشکلات یک قوم یا ملت پرداخته تا زمینه را برای رسیدگی و توجه بیشتر به این مشکلات فراهم آورند. داستان پیش رو به بیان مشکلات یک جامعه کوچک پرداخته و بنده حقیر در ابتدای کار اعلام می دارم که هیچ یک از شخصیت های آن واقعی نبوده وتنها زاییده ذهن اینجانب می باشد، بنابراین چنانچه شخصی با یکی از شخصیت های داستان ، همزاد پنداری کند تنها نشان از ذات و کردار آن فرد دارد و بنده هیچ گونه مسولیتی را در اینباره قبول نخواهم کرد.
پیشتر از تمامی گروههای معاند و نیمه معاند اعلام بیزاری کرده و امیدوارم این اعلام بیزاری مورد قبول واقع گردد.
بنابر این در ادامه خواهید خواند که چگونه اینجانب(شخصیت اول داستان مورد توجه است نه نویسنده داستان) که دانش آموزی بیش نبوده ام با تلاش و کوشش فراوان به شغل معلمی خواهم رسید، و پس از چندین سال اتفاقات عجیب و تلاش و کوشش فراوان برای ترقی کردن به نتیجه نمیرسم و همان معلم ساده باقی مانده و با حقوق ناچیزی گزران می کنم. ناگهان مشکلاتی برای اینجانب پیش آمده که برای رفع آن دست به کارهای عجیبی زده و چون گیر مدیری خبیث می افتم مشکلاتم حل نشده و روزی خسته و کوفته به خانه می آیم که .....................................................................................؟
در ادامه شما را با شرح کامل جزییات تنها می گزارم.

Languageفارسی
PublisherReza Nikbakht
Release dateDec 27, 2019
ISBN9780463703137
شیروود

Related to شیروود

Related ebooks

Related articles

Reviews for شیروود

Rating: 0 out of 5 stars
0 ratings

0 ratings0 reviews

What did you think?

Tap to rate

Review must be at least 10 words

    Book preview

    شیروود - Reza Nikbakht

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    نام اثر : شیروود

    نویسنده : رضا نیک بخت

    سال : 1398-1396

    تقدیم نامه

    با احترام این اثر تقدیم می شود به تمام کسانی که عاشق داستان های فانتزیند و به دور از هیاهوی جریان ها و گروها تنها به ادبیات علاقه ای وافر دارند.

    مقدمه نویسنده

    داستان نویسان همواره در طول تاریخ سعی کرده اند به بیان مشکلات یک قوم یا ملت پرداخته تا زمینه را برای رسیدگی و توجه بیشتر به این مشکلات فراهم آورند. داستان پیش رو به بیان مشکلات یک جامعه کوچک پرداخته و بنده حقیر در ابتدای کار اعلام می دارم که هیچ یک از شخصیت های آن واقعی نبوده وتنها زاییده ذهن اینجانب می باشد، بنابراین چنانچه شخصی با یکی از شخصیت های داستان ، همزاد پنداری کند تنها نشان از ذات و کردار آن فرد دارد و بنده هیچ گونه مسولیتی را در اینباره قبول نخواهم کرد.

    پیشتر از تمامی گروههای معاند و نیمه معاند اعلام بیزاری کرده و امیدوارم این اعلام بیزاری مورد قبول واقع گردد.

    بنابر این در ادامه خواهید خواند که چگونه اینجانب(شخصیت اول داستان مورد توجه است نه نویسنده داستان) که دانش آموزی بیش نبوده ام با تلاش و کوشش فراوان به شغل معلمی خواهم رسید، و پس از چندین سال اتفاقات عجیب و تلاش و کوشش فراوان برای ترقی کردن به نتیجه نمیرسم و همان معلم ساده باقی مانده و با حقوق ناچیزی گزران می کنم. ناگهان مشکلاتی برای اینجانب پیش آمده که برای رفع آن دست به کارهای عجیبی زده و چون گیر مدیری خبیث می افتم مشکلاتم حل نشده و روزی خسته و کوفته به خانه می آیم که .....................................................................................؟

    در ادامه شما را با شرح کامل جزییات تنها می گزارم.

    فصل اول(مرد ریش دار)

    مرد ریش دار با شکمی چاق و برآمده ، پاهایی لاغر سری گرد و موهایی جوگندمی زیر لب غرلندی کرد و به روی صندلی کنار پنجره، پشت میز خود نشست . در حالی که شلواری گشاد و پیراهنی چهار خانه و قدیمی به تن داشت به گونه ای رفتار می کرد که بسیار متشخص و قابل احترام جلوه کند.من که پس از یک سال تلاش و کوشش فراوان در درس خواندن و دوری از همه امیال و خوشی های موجود در عالم هستی کارنامه کنکور خود را در دست داشتم در زده تا اجازه ورود بگیرم .

    با چهره ای در خود فرو رفته و نگران، در حالی که درجاتی از افسردگی از نگاهم مشخص بود با صدایی گرفته و خفیف سلامی عرض کردم. مرد چاق نگاهی سریع از پاهایم تا سرم انداخت و بعد روی چهره سیاهم متمرکز شد و موهای نیمه کچل شده ام را برانداز کرد و با صدایی بلند گفت، بیا تو پسرم در را هم پشت سرت ببند.

    در حالی که میرفتم تا به روی صندلی جلوی میز بنشینم مرد چاق کمی آرام تر گفت فیش بیست هزار تومنی رو تهییه کردی؟. سری به معنای تایید، تکان دادم وبه روی صندلی نشستم.

    کمی که آرام گرفتم کارنامه کنکورم را به همراه فیش بیست هزارتومنی روی میز درست جلوی چشمانش قرار دادم،

    مرد چاق بدون اینکه خم شود نگاهی انداخت و گفت : رتبه هشتصد!!!!!! هوم .... رتبه بدی نیست. تربیت معلم قبول میشی.

    حتما تربیت معلم رو تو ده گزینه اولت بزن.

    با سرعت هرچه تمام تر پرسیدم:قبل از پزشکی ها؟یعنی منظورم اینکه پزشکی هارو قبول نمیشم؟فیزیو تراپی چطور اونو که باید قبول شم؟

    دستی به ریشهایش کشید کمی روی صندلی جابجا شد و گفت:خوبی تربیت معلم اینکه از اول استخدامی ، یک حقوقی بهت میدن، سربازیم نمیری.

    معلما همه مفت حقوق می گیرن تابستونام تعطیلند. دنبال پزشکی و اونجور چیزا نیفت،تا تنور داغ بچسبون بره.

    کارنامه ام رو به آرامی به جلوام هل داد و گفت: از من می دونی این کارو بکن، معلما مگه چکار می کنند؟ ماهی چهار صد پونصد تومنم حقوق می گیرند.مثلا خود منو نگاه کن. اون موقع اگه تربیت معلم میزدم چی بودم، الان فوق لیسانس مشاوره گرفتم کجام؟

    بعد در حالی که از صندلیش بلند می شد نگاهی ناراحت به من انداخت و فریاد زد : ها کجام؟ تو بگو.معلما میرن تو دفتر میشینن چای و صبحانشون براهه،یک ساعت میرن کلاس یکم چرت و پرت تف میدن، زیر گوش دوتا دانش آموز میزنن، بعد پونصد هزار می گیرن. اونوقت من باید منتظر باشم دو نفر مثل تو دیوانه که نمیدونن باید چکار کنن

    Enjoying the preview?
    Page 1 of 1