Discover millions of ebooks, audiobooks, and so much more with a free trial

Only $11.99/month after trial. Cancel anytime.

بهار از دیوارها گذشته بود
بهار از دیوارها گذشته بود
بهار از دیوارها گذشته بود
Ebook72 pages48 minutes

بهار از دیوارها گذشته بود

Rating: 5 out of 5 stars

5/5

()

Read preview

About this ebook

دو پاراگراف از کتاب:
شب‌ها، دیوارها نمایان‌تر می‌شدند. شهر با تمام سایه ـ روشن‌هایش، پشت دیوارها قایم می‌شد. در این هنگام، من پرده را كنار می‌زدم و پنجره را تا نصفه باز می‌كردم تا بهتر ببینم و چشمانم را تا دورترین ستاره، [آه! آن ستاره‌ی سرخ] پرواز دهم. اگر می‌یافتمش، تمام شب، بدون پلك زدن به آن خیره می‌شدم تا یك آن هم كه شده، دیوارها را فراموش كنم و در آن ستاره نفسی بكشم.
ستاره گاهی دیر می‌آمد، گاهی كمی دیرتر، ولی چشمان من همیشه زودتر از او به میعاد می‌شتافت. چقدر آن ستاره به سوراخ‌هایی كه روی پرده ایجاد كرده بودم، شباهت داشت. هر شب كار من این بود. ستاره می‌گریست و من ارغوان اشك‌هایش را می‌نوشیدم بعد همانطور كه خیره خیره نگاه می‌كردم، پلك‌هایم روی هم می‌افتاد و خوابی ناخواسته مرا از دیدن ستاره و آسمان می‌گسست. من می‌خواستم آنطرف ستاره را ببینم ولی خواب با دیوارهایش می‌آمد و چشمان مرا به شلاق می‌بست و می‌سوزاند بعد در چشمخانه حبس می‌كرد.

LanguageEnglish
Release dateJan 31, 2019
ISBN9780463013311
بهار از دیوارها گذشته بود
Author

علیرضا خالو کاکایی

Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian authorThis exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahsHe could not live in Iran for a different opinion and libertyHe was not allowed to publish their books freely in IranIran's freedom for this progressive intellectual is equal to his lifeWe publish some of his books for world-wide acquaintanceYour welcome to these books will spread freedom in Iranعلیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه‌ سرا و نویسنده‌ی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برف‌های سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده‌ی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتاب‌های دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیه‌های مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانش‌آموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پرده‌ی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.او در باره‌ی زندگی مخفی خود در مقدمه‌ی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، این‌چنین نوشته است:«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجره‌های تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیله‌ی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آماده‌باش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیت‌های سیاسی، آن را تجربه می‌کردم. البته آشنایی‌ام با ادبیات و نیز داستان‌نویسی به ۱۴سالگی‌ام برمی‌گردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری می‌دیدم که می‌توان دل‌زمزمه‌های مکنون را با آن در میان نهاد.روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و می‌گذرد، قابل بازگفتن نیست.اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفه‌ی عصر خویش می‌گفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همه‌ی جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:«رحم بر محاربين ساده‏ انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينه‌ی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهده‌ی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»به پای دارندگان چوبه‌های دار و جلادانش که گویی این میزان از درنده‌خویی را ظرفیت نداشتند، با دست‌های مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعه‌یی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همه‌ی زندانیان را، در سوالی ضمیمه‌ی این حکم کردند. پاسخ‌ آنها به سرعت داده شد:«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پرونده‏‌ها در هر صورت كه حكم سريع‌تر انجام گردد همان مورد نظر است.»آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفس‌های رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع می‌شود، خاطرات و خطرات و پاره‌های عزیزی از عمر هستند که نمی‌توان کتمان‌شان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسل‌های پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاه‌مشق‌ها برای آنان است.علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه به‌طور حرفه‌ای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینه‌ی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشته‌های موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونه‌هایی از آن را در کتاب‌های دل‌گریه‌های قلم، درنگ‌پاره‌ها و مکث در پرانتز آبی می‌توان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران می‌خوانندع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقاله‌های خود این‌گونه تعریف می‌کند«حین نبرد انقلابی‌ ، پیوسته عواطفی به منصه‌ی ظهور می‌رسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقه‌ی مادری گرفته‌ ، تا سفره‌یی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم می‌آورد، تا کبوتری که بر لبه‌ی بام یک خانه‌ی تیمی قبل از تسخیر‌، آرامش ابریشمی خود را جار می‌زند و تا دانه‌یی که دستی برای گنجشکان می‌پاشد؛ قبل از اینکه گلوله‌یی قلب او را از هم بپاشاند.لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاه‌های چوبی نامحرم‌، آن را نمی‌بینند؛ لحظاتی که در رژه‌ی زنجیرها و تازیانه‌ها گم می‌شوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات می‌دهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون می‌کشد و با قلم بر انگاره‌ی سپید کاغذ می‌سپارد تا وجدانهای حساس انسانی‌، آن را در حال و آینده دریابند.شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژه‌های شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنه‌اند و عواطف ناب و گسترده‌یی را در برمی‌گیرند؛ سوژه‌ها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست‌، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.آری، شاعر مقاومت‌، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت‌، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثه‌یی در عاطفه‌ی خود بسنده می‌کند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز می‌دهد تا پیش‌آیی دقیقه‌یی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچ‌گاه پیش نیاید.»کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:شعر:دیدم خدا می‌گریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳آخرین حرف خزان ۱۳۶۰آبی‌ترین و سفر ۱۳۷۳آواز ماهیان ۱۳۶۸باریدن از ناگهانتبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸چامه‌های فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰در تبعید خاک ۱۳۸۰سایه‌ها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷سکوت آبی ماه ۱۳۶۰گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹رمان:آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶آنان که با منند بیایند ـ جلد۲آنان که با منند بیایند ـ جلد۳آنان که با منند بیایند ـ جلد۴داستان کوتاه:بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷برف‌ها و سکوت ۱۳۶۴مقاله و جستار:بالهای بی قافیه ۱۳۹۳مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر ۱۳۹۷جوانه‌های آبی چخماق ۱۳۹۷چکه‌های ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷قیام تا آزادی ۱۳۹۶میان من و نگاه ۱۳۸۴تحقیق:جادوی نوشتن (یادداشت‌هایی در باره‌ی نویسندگی) ۱۳۸۳نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳مافیای بیت خامنه‌ای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸فلسفی ـ عرفانی:دل‌گریه‌های قلم ۱۳۸۸درنگ‌پاره‌ها ۱۳۸۹مکث در پرانتز آبیخاطره و اتوبیوگرافی:من و برف‌های سهیل ۱۳۸۳نمایشنامه:سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳

Read more from علیرضا خالو کاکایی

Related to بهار از دیوارها گذشته بود

Related ebooks

Biographical/AutoFiction For You

View More

Related articles

Reviews for بهار از دیوارها گذشته بود

Rating: 5 out of 5 stars
5/5

2 ratings1 review

What did you think?

Tap to rate

Review must be at least 10 words

  • Rating: 5 out of 5 stars
    5/5
    This book includes new short stories
    Its style is also new
    It was interesting for me

    Thank you so much for introduce this book

Book preview

بهار از دیوارها گذشته بود - علیرضا خالو کاکایی

بهار از دیوارها گذشته بود

داستان کوتاه

علیرضاخالوكاكایی ـ ع. طارق

Tithe: The spring was past from the walls

Short story

Real story

ISBN: 9780463013311

Author: Ali reza khalo kakaee

Publisher: Smashwords, Inc.

This book contains five real stories. Their names are:

The spring was past from the walls

On the red Tablecloth of sunset

A memo on the blackboard

I am a leaf of straw under the storm feet

A beautiful death, for a beautiful man

I invite you to read them, they are part of my story and my struggle for freedom

فهرست

بهار از دیوارها گذشته بود

بر پیشخوان قرمز غروب

نوشته‌ی روی تخته سیاه

برگ کاهم پیش تو ای تندباد

مرگی زیبا، برای مردی زیبا

بهار از دیوارها گذشته بود

The spring was past from the walls

آن روز برای دومین‌بار آن گنجشك دم بریده ـ كه بر روی بالهایش لكه‌های جوهر ریخته بودند ـ آمد و، روی تركه‌ های بالاترین شاخه‌ی سیب‌ بن همسایه تاب خورد. هردوبار چشمان مرا غافلگیر كرده بود، بار اول می‌‌خواستم گوشه‌ یی از پنجره را باز كنم تا نسیم زلال و آبی صبح به داخل بیاید، همین كه پرده را كنار زدم، دیدم روی شاخه نشسته و به من زل زده؛ فكر كردم آن چشمان لعنتی است كه دایم را می‌ پاید. سریع پرده را انداختم.

این بار داشتم دنبال واژه‌ یی می ‌گشتم كه هموزن آواز قناری باشد و به نیلی آسمان نیز بخورد، درست در جایی كه فكر كردم یافته ‌ام، نگاهم با نگاه او تلاقی كرد، دوباره ـ آسیمه‌سرـ پرده را انداختم.

نمی ‌دانم چند ‌بار گرفته و وِلش كرده بودن. جوهری كه روی پرهایش ریخته‌ شده بود، دو رنگ بود، شاید هم چند رنگ. آبی، مشكی، یا تركیبی از آبی و مشكی. اگر دقت می‌ كردی روی گلویش ـ آنجا كه كُرك‌های نرم روییده بود ـ اثر انگشت ‌های مختلفی می‌ دیدی. آن اثر انگشت‌ها چون رد كفش‌های كوچك و بزرگ بر سپیدی دوشیزه‌ی برف، زیر گلویش را چركین كرده و از انتظام خوشایند انداخته بود. گو اینكه او را به دست كودك چهار یا پنج ساله‌یی داده‌ بودند كه در دستانش بفشارد و با آن بازی كند یا یكی خواسته بوده او را خفه كند، چه می‌دانم، سرش را ببرد و بیندازد توی سطل آشغال تا گربه‌ها بخورند.

دیدن این گنجشك و حركتهای غریبی كه از خودش بروز می‌داد خاطرات آشنایی را برایم تداعی می‌كرد و هوای تازه‌یی را در اطاق پر ازكسالت و خمیازه می‌دمید.

از وقتی ارتباطم با «ح» قطع شده بود، به هر دری می ‌زدم تا بتوانم از مرز خارج شده و ارتباطم را وصل كنم ولی تا به‌ حال موفق نشده بودم.

شب‌ها جایی برای خواب نداشتم. راه رفتن نیز برایم غیرممكن

Enjoying the preview?
Page 1 of 1